در این میان عمران صابی [1] که از بزرگترین متکلمان زمان خویش بود، جلو آمد و از چگونگی اثبات وجود پروردگار پرسش کرد. عمران به برتری فکری و کلامی خود ایمان کامل داشت، چنان که به امام رضا (ع) عرض کرد اگر خودت دعوت به سؤال نمیکردی، من سؤالی مطرح نمیکردم، چرا که من به کوفه و بصره و شام و جزیره رفتهام و با علمای علم عقاید به بحث نشستهام، ولی احدی را نیافتهام که برای من ثابت کند که خدا یگانه است و قائم به وحدانیت خویش است. شاهدان نیز این سخن را تأیید کردهاند و دربارهی او گفتهاند: هیچ کس نتوانسته بود در مناظره او را شکست دهد. دامنهی گفت و گو میان امام (ع) و عمران در این باره به باریکترین و پیچیدهترین مسائل مربوط کشیده شد. امام (ع) با روشی ساده و جالب، و با استدلال به حقایق روشن علمی، به او پاسخ میداد. امام (ع) ابتدا به عمران صابی گفت هر سؤالی داری بپرس ولی عدالت را در بحث از دست مده و از کلمات ناموزون و انحراف از اصول بپرهیز.
باید توجه داشت در بین مناظرات امام (ع) این مناظره از همه پیچیدهتر و مشکلتر است و این نشان میدهد که عمران شخصیت علمی برجستهای داشته که این چنین سؤالات دشوار به ذهنش آمده است.
عمران صابی عرض کرد: خبر بده مرا از کائن و ثابت اول و از آن چه خلق نمود.
حضرت فرمود: اما خداوند واحد و یگانه، همیشه یکتا و یگانه بود. پیوسته بود و چیزی با او نبود و نیست و چیزی نبود که او را از غیر او تمیز دهد و او را نمایاند. پس حدی از برای او نیست. یعنی تعقل نمیشود که چیزی عارض او شود و همیشه چنین بوده است. پس از آن خلقی تازه آفرید که مختلف بودند به عوارض و حدود متفاوته، که هر کسی به شکلی متشکل و به لونی متلون و به قسم مخصوصی متصف بود و حق تعالی نه در چیزی اقامه کرده به وجود آورده خلق را، و نه در چیزی تحدید و تشخیص و تعیین فرموده آنها را و نه در برابر چیزی خلق کرده که صورت و شکل خلق را از جایی برداشته باشد. یعنی هر چه ساخته، خود ساخته و هیچ چیز را در آن مدخلیت نبود.
در این جملات وحدانیت مطلقهی خداوند مورد توجه قرار گرفته است، زیرا وحدانیت مطلقهی خداوند از صفات ذاتی اوست. لذا به هیچ وجه قابل تغییر نیست و هیچ موجودی نمیتواند در برابر آن ذات اقدس طوری مطرح شود که وحدت مطلقهی خداوندی را تبدیل به واحد عددی نماید که موجود مفروض دوم آن واحد بوده باشد.
سپس امام (ع) ابداع مخلوقات را بیان میفرماید که به این معنا نیست که عدم ماده برای اشیاء شود و یا عدم ظرف وجود اشیاء شود، بلکه معنای ابداع مانند روشن شدن نور در فضای تاریک به وجود آمدن موجود است، یعنی به هیچ وجه سابقهی هستی نداشته است نه هیولا به معنای اصطلاحی آن که قوه و استعداد قبلی همهی اشیاء میباشد و نه ماده به هر معنایی که منظور شد و در جملهی آخر منظور امام (ع) این است که:
این عالم خلقت مجموعا حقیقتی شخصی است که مرکب از کاینات است، نه تکرار یک عالم قبلی است و نه از روی نمونهای قبلی ایجاد گشته و نه در موضوع و ظرف و محلی ساخته شده است.
امام (ع) سپس فرمود: پس از خلقت مخلوق اقسام مختلقه پدیدار شد. بعضی خلق خوب و بعضی زشت و بعضی مختلف و بعضی متفق و بعضی به لونی و بعضی به لونی دیگر و هم چنین در قوه ادراکیه و در طعم که هر آفریدهای را طعمی خاص و اینها نه از برای آن است که حق تعالی احتیاجی داشت به این گونه اختلافات و نه زیادت منزلت بود که حق تعالی به آن منزلت نمیرسید مگر به پدید آوردن این نوع اختلاف میان مخلوقات و نه این است که در خود از جهت این مخلوق زیاده یا نقصانی حاصل میشد.
این مطلب که خداوند سبحان به وسیلهی خلقت هیچ تغییری نکرده است و آفرینش جهان از روی احتیاج نبوده است. در این احتجاج و بحث به شدت مورد تأکید قرار گرفته است.
امام (ع) وقتی به قسمی از سؤالات او جواب میدهد از او سؤال میکند آیا فهمیدی؟ و وقتی جواب مثبت را دریافت میکند به جواب سؤال بعدی میپردازد، و این حکایت از پیچیدگی این مناظرات دارد.
ای عمران آیا فهمیدی؟
عمران عرض کرد: آری!
سپس امام (ع) فرمود: ای عمران بدان که حق تعالی این خلق را که آفرید اگر به جهت احتیاج او به این خلق بود، خلق نمیفرمود، مگر کسی را که یاری کند او را بر حاجت و احتیاجش؛ و سزاوار بود که چند برابر این خلق بیافریند، زیرا که اعوان و انصار هر قدر که بیشتر شوند، صاحب آنها قوتش زیادتر و نیرومندتر میشود. ای عمران خلق دفع حاجت نتوانند نمود زیرا که حق تعالی هر زمان خلق ایجاد میفرماید، احتیاج در آنها پیدا میشود، زیرا که مخلوق بی احتیاج محال است. پس از این جهت است که من میگویم خلق را به جهت احتیاج داشتن به آنها نیافریده و لکن بعضی را محتاج به بعضی دیگر قرار داده و بعضی را بر بعضی دیگر فضیلت و مزیت داده است. بدون احتیاج داشتن به کسی که او را فضیلت داده و بدون خصومت با آن چه که در موقعیت پست قرار گرفته است و بدین ترتیب موجودات را خلق فرموده است.
یعنی اگر خداوند سبحان مخلوقات را برای رفع احتیاج خود میآفرید، میبایست چیزهایی را بیافریند که برای رفع احتیاج او مناسب میباشد، در صورتی که احتیاج کلی همهی این مخلوقات به خداوند متعال، مانع از این است که این مخلوقات کمترین شایستگی دخالت در موجودیت خداوندی و صفات اقدس و ارادهی او را داشته باشند.
اگر خلقت نیز برای رفع احتیاج خداوندی بود، هر موجودی را که میآفرید، احتیاجی را بر احتیاجات خود میافزود و باعث میشد خلقت هر موجودی، موجوداتی را تا بی نهایت وارد عرصهی هستی گرداند.
عمران گفت: آیا کائن (واجب الوجود) وجودش در نزد خودش معلوم و عالم به خویش است؟
امام (ع) فرمود: علم داشتن به چیزی سبب نفی خلاف آن که جهل است، میباشد. تا با نفی آن علم اثبات شود. اما در مورد حق تعالی و این که او عالم است، چیزی که مخالف علم او باشد وجود ندارد، تا آن را از او نفی کنیم.
عمران عرض کرد: خداوند به چه چیز دانش خود را دانست، به ضمیر [2] و صورتهای ذهنیه یا به چیز دیگر؟
امام (ع) فرمود: آیا فکر میکنی اگر علم خداوند به وسیلهی ضمیر باشد، به ناچار باید این ضمیر را حد و نهایتی باشد که این معرفت در همان حد پایان یابد؟
عمران عرض کرد: ناگزیر چنین است.
امام (ع) فرمود: آن ضمیر چیست؟
عمران سکوت کرد و پاسخی نداد.
امام (ع) فرمود: باکی نیست که دربارهی همین ضمیر از تو بپرسم، آیا آن را به وسیلهی ضمیر دیگری میشناسی؟ اگر بگویی آری، ادعا و سخن خود را باطل کردهای. ای عمران شایسته است که بدانی خداوند یگانه به ضمیر توصیف نمیشود و دربارهی او پیش از این که کاری یا عملی یا پدیدهای را به او نسبت دهیم، چیز دیگر نمیتوانیم بگوییم، و نیز نمیتوان توهم کرد که مانند مخلوقات، دستخوش دگرگونیها و اجزاست.
عمران پرسید ای آقای من آیا چنین نیست که خداوند پیش از آفرینش مخلوقات ساکت بود و سخن نمیگفت؟
امام (ع) فرمود: زمانی سکوت گفته میشود که پیش از آن نطق و بیانی باشد. مثلا به چراغ نمیتوان گفت ساکت است و سخن نمیگوید. هم چنین گفته نمیشود چراغ آن چه بخواهد به ما روشنایی میدهد. زیرا روشنایی فعل و عمل چراغ نیست، و چراغ آن را پدید نیاورده و چیزی جدا از آن نیست، لیکن هنگامی که به ما روشنایی میدهد میگوییم چراغ روشنایی به ما داد و ازآن فروغ و پرتو گرفتیم. ای عمران با این توضیح مطلب آشکار میشود؟
پاسخ امام (ع) بسیار جالب و روشن است. امام (ع) میفرماید: صدق سکوت و سکون و سخن نگفتن بر یک موضوع مستلزم ملکه و استعداد سخن گفتن در همان موضوع است و چون خداوند سبحان مانند انسانها نیست که استعداد سخن گفتن با وسایل معمولی داشته باشد. لذا اسناد سکوت بر آن ذات اقدس امکان پذیر نمیباشد. به عبارت دیگر تقابل سکوت و نطق، تقابل عدم و ملکه است.
عمران گفت: آن چه میدانم این است که واجب الوجود هنگامی که آفریدگان را آفرید در حال او دگرگونی پدید آمد.
امام (ع) فرمود: ای عمران محال گفتی. تغییر و دگرگونی در واجب الوجود به هیچ روی پدید نمیآید تا به سبب این دگرگونی، ذات مقدس او در معرض تغییر باشد. ای عمران آیا دیدهای که تغییر آتش موجب تغییر ذات آن شود و یا حرارت، خود را بسوزاند و یا بیننده چشم خود را ببیند؟
عمران گفت: این را ندیدهام. حال مرا آگاه فرما که خدا در آفریدگان است یا آفریدگان در خدا؟
امام (ع) فرمود: خداوند برتر از این است که میگویی، نه او در خلق است و نه خلق در او و منزه است از این و به تو خواهم آموخت که چگونه باید خدا را بشناسی «و لا قوة الا بالله». اکنون به من بگو که تو در آینهای یا آینه در تو، و اگر هیچ کدام در یکدیگر نیستند چگونه خود را در آینه میبینی؟
عمران گفت: به پرتوی که میان من و آینه است.
امام (ع) فرمود: آیا این پرتوی که در آینه میبینی، بیشتر از پرتویی است که در چشم خود میبینی؟
عمران گفت: بلی.
امام (ع) فرمود: آن را نشان بده.
عمران پاسخی نداد.
امام (ع) فرمود: من چنین میدانم که این روشنایی نه در آینه است و نه در تو، بلکه چیزی است جدا که شما را به یکدیگر مربوط ساخته است و برای این مطلب جز این مثالهای بسیار دیگری است که نادانان را جای سخن باقی نمیماند «و لله المثل الأعلی» (و برای خدا مثالهای برتر است).
پس از آن، حضرت رو به مأمون کرد و فرمود: وقت نماز است. عمران عرض کرد. ای مولای من مسألهی مرا قطع مکن که قلب من رقیق و نازک شده است. امام (ع) فرمود: نماز میگزاریم و سپس بر میگردیم. پس از نماز امام روی به عمران کرد و گفت: سؤالهایت را بپرس!
عمران به امام (ع) عرض کرد: به من بگویید که خداوند عزوجل با حقیقتش شناخته میشود یا با صفاتش؟
امام رضا (ع) به او فرمود: همانا آن نور آغازگر یکتا، آن هستی اولین یگانه است، شریکی ندارد و چیزی با او نیست، یکی است و دومی ندارد، نه معلوم است و نه مجهول، نه محکم است و نه متشابه، نه در یاد باشد و نه از یاد رفته و خداوند سبحان چیزی نبود که اسم چیزی از اشیای غیر از خود او بر او منطبق شود. پس آن آغازگر قائم به خویش است، نوری است بی نیاز از دیگری، نه «از زمانی» بوده و نه «تا زمانی» باشد و نه بر چیزی ایستاده و نه به چیزی نهان و نه در چیزی ساکن شده و گوینده چون به ذهنش خطور کند او را (به عنوان) نوری یا همانندی یا شبحی یا سایهای درک کند و تمام اینها پیش از آفرینش بوده در حالی که چیزی غیر از او در آن حال نبوده و اینک نیز در همین جایگاه است، پس مسلما اینها صفاتی ایجاد شده و ترجمانی برای گمان کننده است تا بفهمد.
امام (ع) در این جملات مطالب با اهمیتی را در کمال مطلق خداوندی و بری بودن او از همهی وابستگیها بیان میدارد این مطالب به قرار زیر است:
1 - وحدت حقهی الهیه ازلی و ابدی و سرمدی است.
2 - او پیش از خلقت کاینات نه معلوم بوده و نه مجهول، این قضیه کاملا بدیهی است به عبارت دیگر به جهت نبودن کسی، آن موجود اعلی نه در یاد کسی بود و نه فراموش شده از یادها.
3 - هیچ اسمی جز اسماء مقدس ربوبی برای آن ذات اقدس وجود نداشت.
4 - خداوند سبحان فراسوی زمان است.
5 - استقلال وجودی خداوندی و استغنای ذاتی او مافوق همهی وابستگیهاست.
6 - امام (ع) فرمود: این مطالب که گفتم مربوط به پیش از خلقت بود، لذا صفات فعلیه خداوندی مانند زنده کردن، میراندن، روزی دادن و... را شامل نمیشود.
7- ابداع و مشیت و ارده به یک معنی میباشند و هر سه معنی یک فعل خداوندی است.
8 - اولین ابداع و اراده و مشیت او حروف بود و حروف، هویت وسیلهای دارند و برای نشان دادن و فهماندن معانی و مقاصد خلق شدهاند. [3] .
ای عمران آیا فهمیدی؟ عرض کرد: آری.
امام رضا (ع) فرمود: بدان که ابداع و مشیت و اراده معنایشان یکی است و یک حقیقت است و سه اسم دارند و اولین ابداع و اراده و مشیت او، حروفی بودند که آنها را پایه و اساس هر چیزی و حل کنندهی هر مشکلی قرار داد و در خیال خویش معنایی جز همان (معانی) متناهی و وجودی غیر از نفس آنها ننهاد، چرا که آنها به خیال و ابداع پنداشته میشدند و خداوند بر خیال پیشی داشت، زیرا پیش از خداوند و همراه او چیزی نبود و ابداع بر حروف پیشی داشت و حروف با ابداع ایجاد شده بودند و ابداع بود و پیش از خدا مذهبی نبود و ابداع از جانب غیر از (ذات) اوست و صفت هر چیزی غیر از آن موصوف است و حد هر چیزی غیر از آن محدود است و این است که به درستی حروف جدا هستند که قائم به خویشاند و بر غیر خویش دلالتی ندارند، پس چون آنها را ترکیب کنیم و حروفی را (در کنار هم) فراهم آوریم بر غیر خویش که نامها و صفاتند، دلالت کنند.
و بدان که صفتی بی موصوف و اسمی بی معنی و حدی بی محدود نباشد و همهی نامها و صفتها بر کمال و وجود دلالت کنند و بر احاطه دلالت نکنند. همان طور که بر وجودی که همان چهار گوش و دایره و سه گوش است دلالت میکنند؛ زیرا معرفت خداوند با اسماء و صفات قابل درک است. نه با مفاهیم محدود کننده به وسیلهی طول و عرض، کمی و زیادی، رنگ و وزن و مانند اینها، پس چیزی از این حدود در مورد خدا واقع نشود تا آفریدگانش او را (با این حدود) بشناسند همان گونه که خویشتن را میشناسند و اگر صفات خدا بر او دلالت نمیکرد و نامهایش بر او گفته نمیشد بی گمان عبادت آفریدگان تنها به اسماء و صفات بدون معنای آن میبود و اگر این گونه بود، معبود یکتا غیر از خدا میشد، زیرا صفاتش غیر از خود اوست. یعنی شناخت خداوند از طریق صفات حق ممکن است. یعنی ما انسانها میتوانیم از راه صفات و اسماء و علم به آیات هستی، خدا را به مقدار ظرفیت و قدرت مغزی و روانی خود بشناسیم. سپس فرمود: آیا فهمیدی؟ و عمران عرض کرد: آری!
عمران پرسید: به من بگویید که ابداع مخلوق است یا غیر مخلوق؟
امام رضا (ع) فرمود: بلکه آفریدهای ساکن است که به سکون درک نشود و به راستی به این سبب آفریده محسوب شده که چیزی است ایجاد شده و خداوند آن را به وجود آورده. پس چون «چیز» نامیده میشود آفریده محسوب میگردد و به درستی که خدا باشد و آفریدهی او و چیز سومی غیر از آن دو نباشد. یعنی جز خدا و مخلوقش چیز سومی نیست و آفریده گاهی ساکن است و گاهی متحرک و گاهی درآمد و رفت و گاهی در کنار هم و بسا معلوم و یا متشابه است و هر چیزی که حدی برای آن واقع شود، همان مخلوق خداوندی است.
عمران عرض کرد: آیا به خدای حکیم چیزی احاطه میکند و یا به چیزی احتیاج دارد؟
امام (ع) فرمود: به دقت گوش کن! اگر حق تعالی آفریده باشد، آن چه را که آفریده است به جهت احتیاج به آن امکان داشت که گویندهای بگوید: خداوند بر طبق آن مخلوقی که مورد نیازش بود تغییر پیدا میکند، و لکن خداوند چیزی را از روی نیاز بدان نیافریده است و خداوند همواره موجود بوده است. نه در میان چیزی بوده، و نه استناد به چیزی نموده فقط مخلوقاتند که بعضی از آنها بعضی دیگر را نگه میدارند و بعضی ازآنها در بعضی داخل شوند و بعضی از آنها از بعضی دیگر خارج شوند و لیکن خداوند عزوجل با قدرت خود حافظه همهی مخلوقات است. و در چیزی داخل نشود و از چیزی بیرون نیاید و حفظ هیچ چیزی او را ناتوان نمینماید، و از حفظش عاجز و ناتوان نمیماند و هیچ احدی از مخلوقات، این قدرت و چگونگی فعل خداوندی را نمیداند، مگر خود خداوند عزوجل او را مطلع ساخته باشد از پیامبران و اهل سر او و کسانی که حافظ امر او باشند و نگهبانان امر او که به شریعت او قائم باشند و امر حق تعالی مثل یک چشم به هم زدن یا نزدیکتر باشد پس چون چیزی خواهد خطاب مستطاب نماید به لفظ «کن» پس فی الفور به مشیت و ارادهی او به وجود آید و چیزی از مخلوقات او نزدیکتر به او از چیزی دیگر نیست و چیزی دورتر به او از چیز دیگر نیست. آیا فهمیدی؟!
عمران عرض کرد: بله ای آقای من. سپس شهادتین را بر زبان راند و رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد. [4] .
باید گفت:
1 - احتمال این که خداوند متعال مخلوقات را بر مبنای نیازی آفریده است، مستلزم این است که موجودیت خداوندی پس از وصول به آن چه که نیاز او را بر میآورد تغییر پیدا میکرد و همان گونه میشد که مقصد مطلوبش اقتضا میکرد.2 - خداوند ثبوت وجود دارد و این ثبوت لم یزال و لا یزالی است.
3 - امساک و حفظ بعضی از موجودات با بعضی دیگر از خواص ضروری موجودات غیر از خداست.
4 - خداوند سبحان در هیچ چیزی داخل نمیشود و از چیزی خارج نمیشود. زیرا او مافوق هر گونه تغییر و حرکت است که از خواص ماده و مادیات میباشد.
5 - هیچ موجود و هیچ نیرویی نمیتواند مانع حفظ و نگهداری خداوندی دربارهی موجودات بوده باشد.
6 - حقیقت ارتباط خداوندی را با موجودات و چگونگی تصرف و امساک و حفظ آنها را هیچ کسی از مخلوقات نمیداند و فقط خداوند عزوجل است که عالم مطلق هستی است. [5] .
امام (ع) با تشکیکات عمران صابی این گونه مقابله میکند و بدین سان شک و تحیر او را از میان میبرد و پردهی ابهام را از چهرهی مسائل پیچیدهای که بر او مشتبه شده بر طرف میسازد تا آنجا که برای او صورت خواب و خیال داشته است در جلو چشمانش محقق و جلوهگر میشود. در میدان احتجاج، امام (ع) زمانی به اقامه حجت و دلیل میپردازد که پیش از این پایه سخن را با مثالهای ساده و قابل فهم و آن چه در صحنه زندگی ملموس و محسوس است، استوار کرده باشد تا پس از بر طرف شدن پیچیدگی مطلب و درآمدن آن به صورت پدیدهای ساده و روشن، مجال شک و تردید برای خصم باقی نماند و در همهی این احوال روش آن حضرت معجزه آسا و دل انگیز است.
حسن بن محمد نوفلی گوید: چون متکلمین نظر به کلام عمران صابی نمودند و حال این که وی مرد جدلی بود که هرگز کسی در سخنوری او سبقت ننموده بود، در آن روز دیگر احدی از علمای ادیان و ارباب مقالات به نزد امام رضا (ع) نیامد و از آن حضرت سؤالی نشد.
شب هنگام مأمون با حضرت رضا (ع) برخاستند و داخل منزل شدند و مردم نیز متفرق شدند. من هم چنان با جماعتی از اصحاب بودم که ناگاه محمد بن جعفر عموی امام رضا (ع) مرا احضار نمود. من به نزد او رفتم، گفت: ای نوفلی! گفت و گوی رفیق خود را دیدی؟ به خدا سوگند! که من چنین گمانی در حق علی بن موسیالرضا (ع) نمیبردم که هرگز تفکر نموده باشد در هیچ یک از این مطالب که امروز بیان فرمود حاجیان نزد او میآمدند و از مسائل حرام و حلال خود میپرسیدند و او جواب آنها را میداد و بسا بود که نزد او میآمدند و با او احتجاج میکردند. محمد بن جعفر گفت: ای ابا محمد من بر او میترسم که این مرد (مأمون) بر او حسد برد و او را زهر دهد و یا این که در بلیهای او را گرفتار کند. تو به او اشاره کن که خود را از امثال این سخنان نگه دارد و این گونه مطالب نفرماید. من گفتم از من قبول نمیکنم و مراد مأمون امتحان او بود که بداند نزد او چیزی از علوم پدران او هست یا نه؟ گفت: به او بگو که عمویت دخول تو را در این باب کراهت دارد و به جهت چندین مصالح دوست میدارد که خود را از این گونه سخنان نگاه داری کنی!
نوفلی میگوید: چون به نزد امام رضا (ع) برگشتم آنچه عموی او گفته بود به او خبر دادم.
امام (ع) تبسم نمود و فرمود خداوندی عموی مرا محافظت نماید. خوب میدانم که به چه سبب سخنان مرا کراهت دارد.
سپس امام (ع) فرمود: ای نوفلی به سوی عمران صابی برو و او را به نزد من بیاور.
به امام (ع) عرض کردم او هم اکنون مهمان بعضی از برادران شیعی ماست. امام (ع) فرمود: مانعی ندارد مرکبی برایش بفرستید و او را بیاورید. من رفتم و او را آوردم.
حضرت (ع) به او فرمود مرحبا و جامه طلبید و او را خلعت داد و مرکبی به او مرحمت نمود و ده هزار درهم به او عطا فرمود. من عرض کردم فدایت شوم، عمل جدت امیرالمؤمنین علی (ع) را به جا آوردی. فرمود ما این چنین دوست میداریم.
آنگاه امام شام طلبید و مرا در سمت راست خود و عمران را در طرف چپ خود نشانید چون از خوردن طعام فارغ شدیم به عمران فرمود: برو، خدا یارت باد و صبح نزد ما حاضر شو، میخواهم از غذای مدینه برایت درست کنم و بعد از این عمران چنین بود که متکلمین از اصحاب مذاهب نزد او جمع میشدند و با او بحث میکردند و او تمام آرای ایشان را نقد میکرد به طوری که کسی جرأت نمیکرد با او بحث کند و مأمون ده هزار درهم به او عطا کرد و فضل هم مقداری مال و مرکبی به او بخشید. امام رضا (ع) وی را متولی موقوفات بلخ [6] نمود تا این که او به عطای بسیار رسید. [7] .
پی نوشته :
[1] عمران صابی، چنان که از نامش پیداست از مذهب صائبین دفاع میکرد. صائبین گروهی هستند که خود را پیرو یحیی (ع) میدانند، ولی به دو گروه موحد و مشرک تقسیم شدند، گروهی به ستاره پرستی رو آوردند. لذا گاه آنها را به عنوان ستاره پرستان مینامند. مرکز آنها سابقا شهر حران در عراق بود، سپس به مناطق دیگری از عراق و خوزستان روی آوردند، آنها طبق عقاید خود، بیشتر در کنار نهرهای بزرگ زندگی میکنند. هم اکنون گروهی از آنان در اهواز و بعضی از مناطق دیگر به سر میبرند.
[2] ضمیر معانی گوناگون دارد: وجدان به معنای عمومی، وجدان به معنای اخلاقی، وجدان به معنای آگاهی، درون به طور عام صورت انعکاس یافته از واقعیت معلوم، «قلب» که به معنای مطلق عامل درونی درک میباشد. به نظر میآید منظور عمران از ضمیر یکی از دو معنای آخیر باشد.
[3] نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 165 و 166 با تلخیص.
[4] عیون اخبار الرضا، ج 1، صص 119 - 111.
[5] نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 176 و 177 با تلخیص.
[6] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 119 و 120.
[7] حضرت در موقع قبولی ولایت عهدی شرط کرده بودند که در امور دولتی و عزل و نصب اشخاص دخالت نکند، لذا نصب عمران صابی به عنوان مأمور صدقات از طرف دولت مورد تردید است. پس مراد از نمایندگی، اخذ وجوه مربوط به امام است.