در این میان عمران صابی [1]  که از بزرگترین متکلمان زمان خویش بود، جلو آمد و از چگونگی اثبات وجود پروردگار پرسش کرد. عمران به برتری فکری و کلامی خود ایمان کامل داشت، چنان که به امام رضا (ع) عرض کرد اگر خودت دعوت به سؤال نمی‏کردی، من سؤالی مطرح نمی‏کردم، چرا که من به کوفه و بصره و شام و جزیره رفته‏ام و با علمای علم عقاید به بحث نشسته‏ام، ولی احدی را نیافته‏ام که برای من ثابت کند که خدا یگانه است و قائم به وحدانیت خویش است. شاهدان نیز این سخن را تأیید کرده‏اند و درباره‏ی او گفته‏اند: هیچ کس نتوانسته بود در مناظره او را شکست دهد. دامنه‏ی گفت و گو میان امام (ع) و عمران در این باره به باریک‏ترین و پیچیده‏ترین مسائل مربوط کشیده شد. امام (ع) با روشی ساده و جالب، و با استدلال به حقایق روشن علمی، به او پاسخ می‏داد. امام (ع) ابتدا به عمران صابی گفت هر سؤالی داری بپرس ولی عدالت را در بحث از دست مده و از کلمات ناموزون و انحراف از اصول بپرهیز. 

باید توجه داشت در بین مناظرات امام (ع) این مناظره از همه پیچیده‏تر و مشکل‏تر است و این نشان می‏دهد که عمران شخصیت علمی برجسته‏ای داشته که این چنین سؤالات دشوار به ذهنش آمده است. 

عمران صابی عرض کرد: خبر بده مرا از کائن و ثابت اول و از آن چه خلق نمود. 

حضرت فرمود: اما خداوند واحد و یگانه، همیشه یکتا و یگانه بود. پیوسته بود و چیزی با او نبود و نیست و چیزی نبود که او را از غیر او تمیز دهد و او را نمایاند. پس حدی از برای او نیست. یعنی تعقل نمی‏شود که چیزی عارض او شود و همیشه چنین بوده است. پس از آن خلقی تازه آفرید که مختلف بودند به عوارض و حدود متفاوته، که هر کسی به شکلی متشکل و به لونی متلون و به قسم مخصوصی متصف بود و حق تعالی نه در چیزی اقامه کرده به وجود آورده خلق را، و نه در چیزی تحدید و تشخیص و تعیین فرموده آنها را و نه در برابر چیزی خلق کرده که صورت و شکل خلق را از جایی برداشته باشد. یعنی هر چه ساخته، خود ساخته و هیچ چیز را در آن مدخلیت نبود. 

در این جملات وحدانیت مطلقه‏ی خداوند مورد توجه قرار گرفته است، زیرا وحدانیت مطلقه‏ی خداوند از صفات ذاتی اوست. لذا به هیچ وجه قابل تغییر نیست و هیچ موجودی نمی‏تواند در برابر آن ذات اقدس طوری مطرح شود که وحدت مطلقه‏ی خداوندی را تبدیل به واحد عددی نماید که موجود مفروض دوم آن واحد بوده باشد. 

سپس امام (ع) ابداع مخلوقات را بیان می‏فرماید که به این معنا نیست که عدم ماده برای اشیاء شود و یا عدم ظرف وجود اشیاء شود، بلکه معنای ابداع مانند روشن شدن نور در فضای تاریک به وجود آمدن موجود است، یعنی به هیچ وجه سابقه‏ی هستی نداشته است نه هیولا به معنای اصطلاحی آن که قوه و استعداد قبلی همه‏ی اشیاء می‏باشد و نه ماده به هر معنایی که منظور شد و در جمله‏ی آخر منظور امام (ع) این است که: 

این عالم خلقت مجموعا حقیقتی شخصی است که مرکب از کاینات است، نه تکرار یک عالم قبلی است و نه از روی نمونه‏ای قبلی ایجاد گشته و نه در موضوع و ظرف و محلی ساخته شده است. 

امام (ع) سپس فرمود: پس از خلقت مخلوق اقسام مختلقه پدیدار شد. بعضی خلق خوب و بعضی زشت و بعضی مختلف و بعضی متفق و بعضی به لونی و بعضی به لونی دیگر و هم چنین در قوه ادراکیه و در طعم که هر آفریده‏ای را طعمی خاص و اینها نه از برای آن است که حق تعالی احتیاجی داشت به این گونه اختلافات و نه زیادت منزلت بود که حق تعالی به آن منزلت نمی‏رسید مگر به پدید آوردن این نوع اختلاف میان مخلوقات و نه این است که در خود از جهت این مخلوق زیاده یا نقصانی حاصل می‏شد. 

این مطلب که خداوند سبحان به وسیله‏ی خلقت هیچ تغییری نکرده است و آفرینش جهان از روی احتیاج نبوده است. در این احتجاج و بحث به شدت مورد تأکید قرار گرفته است. 

امام (ع) وقتی به قسمی از سؤالات او جواب می‏دهد از او سؤال می‏کند آیا فهمیدی؟ و وقتی جواب مثبت را دریافت می‏کند به جواب سؤال بعدی می‏پردازد، و این حکایت از پیچیدگی این مناظرات دارد. 

ای عمران آیا فهمیدی؟ 

عمران عرض کرد: آری! 

سپس امام (ع) فرمود: ای عمران بدان که حق تعالی این خلق را که آفرید اگر به جهت احتیاج او به این خلق بود، خلق نمی‏فرمود، مگر کسی را که یاری کند او را بر حاجت و احتیاجش؛ و سزاوار بود که چند برابر این خلق بیافریند، زیرا که اعوان و انصار هر قدر که بیشتر شوند، صاحب آنها قوتش زیادتر و نیرومندتر می‏شود. ای عمران خلق دفع حاجت نتوانند نمود زیرا که حق تعالی هر زمان خلق ایجاد می‏فرماید، احتیاج در آنها پیدا می‏شود، زیرا که مخلوق بی احتیاج محال است. پس از این جهت است که من می‏گویم خلق را به جهت احتیاج داشتن به آنها نیافریده و لکن بعضی را محتاج به بعضی دیگر قرار داده و بعضی را بر بعضی دیگر فضیلت و مزیت داده است. بدون احتیاج داشتن به کسی که او را فضیلت داده و بدون خصومت با آن چه که در موقعیت پست قرار گرفته است و بدین ترتیب موجودات را خلق فرموده است. 

یعنی اگر خداوند سبحان مخلوقات را برای رفع احتیاج خود می‏آفرید، می‏بایست چیزهایی را بیافریند که برای رفع احتیاج او مناسب می‏باشد، در صورتی که احتیاج کلی همه‏ی این مخلوقات به خداوند متعال، مانع از این است که این مخلوقات کمترین شایستگی دخالت در موجودیت خداوندی و صفات اقدس و اراده‏ی او را داشته باشند. 

اگر خلقت نیز برای رفع احتیاج خداوندی بود، هر موجودی را که می‏آفرید، احتیاجی را بر احتیاجات خود می‏افزود و باعث می‏شد خلقت هر موجودی، موجوداتی را تا بی نهایت وارد عرصه‏ی هستی گرداند. 

عمران گفت: آیا کائن (واجب الوجود) وجودش در نزد خودش معلوم و عالم به خویش است؟ 

امام (ع) فرمود: علم داشتن به چیزی سبب نفی خلاف آن که جهل است، می‏باشد. تا با نفی آن علم اثبات شود. اما در مورد حق تعالی و این که او عالم است، چیزی که مخالف علم او باشد وجود ندارد، تا آن را از او نفی کنیم. 

عمران عرض کرد: خداوند به چه چیز دانش خود را دانست، به ضمیر [2]  و صورت‏های ذهنیه یا به چیز دیگر؟ 

امام (ع) فرمود: آیا فکر می‏کنی اگر علم خداوند به وسیله‏ی ضمیر باشد، به ناچار باید این ضمیر را حد و نهایتی باشد که این معرفت در همان حد پایان یابد؟ 

عمران عرض کرد: ناگزیر چنین است. 

امام (ع) فرمود: آن ضمیر چیست؟ 

عمران سکوت کرد و پاسخی نداد. 

امام (ع) فرمود: باکی نیست که درباره‏ی همین ضمیر از تو بپرسم، آیا آن را به وسیله‏ی ضمیر دیگری می‏شناسی؟ اگر بگویی آری، ادعا و سخن خود را باطل کرده‏ای. ای عمران شایسته است که بدانی خداوند یگانه به ضمیر توصیف نمی‏شود و درباره‏ی او پیش از این که کاری یا عملی یا پدیده‏ای را به او نسبت دهیم، چیز دیگر نمی‏توانیم بگوییم، و نیز نمی‏توان توهم کرد که مانند مخلوقات، دستخوش دگرگونی‏ها و اجزاست. 

عمران پرسید ای آقای من آیا چنین نیست که خداوند پیش از آفرینش مخلوقات ساکت بود و سخن نمی‏گفت؟ 

امام (ع) فرمود: زمانی سکوت گفته می‏شود که پیش از آن نطق و بیانی باشد. مثلا به چراغ نمی‏توان گفت ساکت است و سخن نمی‏گوید. هم چنین گفته نمی‏شود چراغ آن چه بخواهد به ما روشنایی می‏دهد. زیرا روشنایی فعل و عمل چراغ نیست، و چراغ آن را پدید نیاورده و چیزی جدا از آن نیست، لیکن هنگامی که به ما روشنایی می‏دهد می‏گوییم چراغ روشنایی به ما داد و ازآن فروغ و پرتو گرفتیم. ای عمران با این توضیح مطلب آشکار می‏شود؟ 

پاسخ امام (ع) بسیار جالب و روشن است. امام (ع) می‏فرماید: صدق سکوت و سکون و سخن نگفتن بر یک موضوع مستلزم ملکه و استعداد سخن گفتن در همان موضوع است و چون خداوند سبحان مانند انسان‏ها نیست که استعداد سخن گفتن با وسایل معمولی داشته باشد. لذا اسناد سکوت بر آن ذات اقدس امکان پذیر نمی‏باشد. به عبارت دیگر تقابل سکوت و نطق، تقابل عدم و ملکه است. 

عمران گفت: آن چه می‏دانم این است که واجب الوجود هنگامی که آفریدگان را آفرید در حال او دگرگونی پدید آمد. 

امام (ع) فرمود: ای عمران محال گفتی. تغییر و دگرگونی در واجب الوجود به هیچ روی پدید نمی‏آید تا به سبب این دگرگونی، ذات مقدس او در معرض تغییر باشد. ای عمران آیا دیده‏ای که تغییر آتش موجب تغییر ذات آن شود و یا حرارت، خود را بسوزاند و یا بیننده چشم خود را ببیند؟ 

عمران گفت: این را ندیده‏ام. حال مرا آگاه فرما که خدا در آفریدگان است یا آفریدگان در خدا؟ 

امام (ع) فرمود: خداوند برتر از این است که می‏گویی، نه او در خلق است و نه خلق در او و منزه است از این و به تو خواهم آموخت که چگونه باید خدا را بشناسی «و لا قوة الا بالله». اکنون به من بگو که تو در آینه‏ای یا آینه در تو، و اگر هیچ کدام در یکدیگر نیستند چگونه خود را در آینه می‏بینی؟ 

عمران گفت: به پرتوی که میان من و آینه است. 

امام (ع) فرمود: آیا این پرتوی که در آینه می‏بینی، بیشتر از پرتویی است که در چشم خود می‏بینی؟ 

عمران گفت: بلی. 

امام (ع) فرمود: آن را نشان بده. 

عمران پاسخی نداد. 

امام (ع) فرمود: من چنین می‏دانم که این روشنایی نه در آینه است و نه در تو، بلکه چیزی است جدا که شما را به یکدیگر مربوط ساخته است و برای این مطلب جز این مثال‏های بسیار دیگری است که نادانان را جای سخن باقی نمی‏ماند «و لله المثل الأعلی» (و برای خدا مثال‏های برتر است). 

پس از آن، حضرت رو به مأمون کرد و فرمود: وقت نماز است. عمران عرض کرد. ای مولای من مسأله‏ی مرا قطع مکن که قلب من رقیق و نازک شده است. امام (ع) فرمود: نماز می‏گزاریم و سپس بر می‏گردیم. پس از نماز امام روی به عمران کرد و گفت: سؤال‏هایت را بپرس! 

عمران به امام (ع) عرض کرد: به من بگویید که خداوند عزوجل با حقیقتش شناخته می‏شود یا با صفاتش؟ 

امام رضا (ع) به او فرمود: همانا آن نور آغازگر یکتا، آن هستی اولین یگانه است، شریکی ندارد و چیزی با او نیست، یکی است و دومی ندارد، نه معلوم است و نه مجهول، نه محکم است و نه متشابه، نه در یاد باشد و نه از یاد رفته و خداوند سبحان چیزی نبود که اسم چیزی از اشیای غیر از خود او بر او منطبق شود. پس آن آغازگر قائم به خویش است، نوری است بی نیاز از دیگری، نه «از زمانی» بوده و نه «تا زمانی» باشد و نه بر چیزی ایستاده و نه به چیزی نهان و نه در چیزی ساکن شده و گوینده چون به ذهنش خطور کند او را (به عنوان) نوری یا همانندی یا شبحی یا سایه‏ای درک کند و تمام این‏ها پیش از آفرینش بوده در حالی که چیزی غیر از او در آن حال نبوده و اینک نیز در همین جایگاه است، پس مسلما این‏ها صفاتی ایجاد شده و ترجمانی برای گمان کننده است تا بفهمد. 

امام (ع) در این جملات مطالب با اهمیتی را در کمال مطلق خداوندی و بری بودن او از همه‏ی وابستگی‏ها بیان می‏دارد این مطالب به قرار زیر است: 

1 - وحدت حقه‏ی الهیه ازلی و ابدی و سرمدی است. 

2 - او پیش از خلقت کاینات نه معلوم بوده و نه مجهول، این قضیه کاملا بدیهی است به عبارت دیگر به جهت نبودن کسی، آن موجود اعلی نه در یاد کسی بود و نه فراموش شده از یادها. 

3 - هیچ اسمی جز اسماء مقدس ربوبی برای آن ذات اقدس وجود نداشت. 

4 - خداوند سبحان فراسوی زمان است. 

5 - استقلال وجودی خداوندی و استغنای ذاتی او مافوق همه‏ی وابستگی‏هاست. 

6 - امام (ع) فرمود: این مطالب که گفتم مربوط به پیش از خلقت بود، لذا صفات فعلیه خداوندی مانند زنده کردن، میراندن، روزی دادن و... را شامل نمی‏شود. 

7- ابداع و مشیت و ارده به یک معنی می‏باشند و هر سه معنی یک فعل خداوندی است. 

8 - اولین ابداع و اراده و مشیت او حروف بود و حروف، هویت وسیله‏ای دارند و برای نشان دادن و فهماندن معانی و مقاصد خلق شده‏اند. [3] 

ای عمران آیا فهمیدی؟ عرض کرد: آری. 

امام رضا (ع) فرمود: بدان که ابداع و مشیت و اراده معنایشان یکی است و یک حقیقت است و سه اسم دارند و اولین ابداع و اراده و مشیت او، حروفی بودند که آنها را پایه و اساس هر چیزی و حل کننده‏ی هر مشکلی قرار داد و در خیال خویش معنایی جز همان (معانی) متناهی و وجودی غیر از نفس آنها ننهاد، چرا که آنها به خیال و ابداع پنداشته می‏شدند و خداوند بر خیال پیشی داشت، زیرا پیش از خداوند و همراه او چیزی نبود و ابداع بر حروف پیشی داشت و حروف با ابداع ایجاد شده بودند و ابداع بود و پیش از خدا مذهبی نبود و ابداع از جانب غیر از (ذات) اوست و صفت هر چیزی غیر از آن موصوف است و حد هر چیزی غیر از آن محدود است و این است که به درستی حروف جدا هستند که قائم به خویش‏اند و بر غیر خویش دلالتی ندارند، پس چون آنها را ترکیب کنیم و حروفی را (در کنار هم) فراهم آوریم بر غیر خویش که نام‏ها و صفاتند، دلالت کنند. 

و بدان که صفتی بی موصوف و اسمی بی معنی و حدی بی محدود نباشد و همه‏ی نام‏ها و صفت‏ها بر کمال و وجود دلالت کنند و بر احاطه دلالت نکنند. همان طور که بر وجودی که همان چهار گوش و دایره و سه گوش است دلالت می‏کنند؛ زیرا معرفت خداوند با اسماء و صفات قابل درک است. نه با مفاهیم محدود کننده به وسیله‏ی طول و عرض، کمی و زیادی، رنگ و وزن و مانند اینها، پس چیزی از این حدود در مورد خدا واقع نشود تا آفریدگانش او را (با این حدود) بشناسند همان گونه که خویشتن را می‏شناسند و اگر صفات خدا بر او دلالت نمی‏کرد و نام‏هایش بر او گفته نمی‏شد بی گمان عبادت آفریدگان تنها به اسماء و صفات بدون معنای آن می‏بود و اگر این گونه بود، معبود یکتا غیر از خدا می‏شد، زیرا صفاتش غیر از خود اوست. یعنی شناخت خداوند از طریق صفات حق ممکن است. یعنی ما انسانها می‏توانیم از راه صفات و اسماء و علم به آیات هستی، خدا را به مقدار ظرفیت و قدرت مغزی و روانی خود بشناسیم. سپس فرمود: آیا فهمیدی؟ و عمران عرض کرد: آری! 

عمران پرسید: به من بگویید که ابداع مخلوق است یا غیر مخلوق؟ 

امام رضا (ع) فرمود: بلکه آفریده‏ای ساکن است که به سکون درک نشود و به راستی به این سبب آفریده محسوب شده که چیزی است ایجاد شده و خداوند آن را به وجود آورده. پس چون «چیز» نامیده می‏شود آفریده محسوب می‏گردد و به درستی که خدا باشد و آفریده‏ی او و چیز سومی غیر از آن دو نباشد. یعنی جز خدا و مخلوقش چیز سومی نیست و آفریده گاهی ساکن است و گاهی متحرک و گاهی درآمد و رفت و گاهی در کنار هم و بسا معلوم و یا متشابه است و هر چیزی که حدی برای آن واقع شود، همان مخلوق خداوندی است. 

عمران عرض کرد: آیا به خدای حکیم چیزی احاطه می‏کند و یا به چیزی احتیاج دارد؟ 

امام (ع) فرمود: به دقت گوش کن! اگر حق تعالی آفریده باشد، آن چه را که آفریده است به جهت احتیاج به آن امکان داشت که گوینده‏ای بگوید: خداوند بر طبق آن مخلوقی که مورد نیازش بود تغییر پیدا می‏کند، و لکن خداوند چیزی را از روی نیاز بدان نیافریده است و خداوند همواره موجود بوده است. نه در میان چیزی بوده، و نه استناد به چیزی نموده فقط مخلوقاتند که بعضی از آنها بعضی دیگر را نگه می‏دارند و بعضی ازآنها در بعضی داخل شوند و بعضی از آنها از بعضی دیگر خارج شوند و لیکن خداوند عزوجل با قدرت خود حافظه همه‏ی مخلوقات است. و در چیزی داخل نشود و از چیزی بیرون نیاید و حفظ هیچ چیزی او را ناتوان نمی‏نماید، و از حفظش عاجز و ناتوان نمی‏ماند و هیچ احدی از مخلوقات، این قدرت و چگونگی فعل خداوندی را نمی‏داند، مگر خود خداوند عزوجل او را مطلع ساخته باشد از پیامبران و اهل سر او و کسانی که حافظ امر او باشند و نگهبانان امر او که به شریعت او قائم باشند و امر حق تعالی مثل یک چشم به هم زدن یا نزدیکتر باشد پس چون چیزی خواهد خطاب مستطاب نماید به لفظ «کن» پس فی الفور به مشیت و اراده‏ی او به وجود آید و چیزی از مخلوقات او نزدیکتر به او از چیزی دیگر نیست و چیزی دورتر به او از چیز دیگر نیست. آیا فهمیدی؟! 

عمران عرض کرد: بله ای آقای من. سپس شهادتین را بر زبان راند و رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد. [4] 

باید گفت: 

1 - احتمال این که خداوند متعال مخلوقات را بر مبنای نیازی آفریده است، مستلزم این است که موجودیت خداوندی پس از وصول به آن چه که نیاز او را بر می‏آورد تغییر پیدا می‏کرد و همان گونه می‏شد که مقصد مطلوبش اقتضا می‏کرد.2 - خداوند ثبوت وجود دارد و این ثبوت لم یزال و لا یزالی است. 

3 - امساک و حفظ بعضی از موجودات با بعضی دیگر از خواص ضروری موجودات غیر از خداست. 

4 - خداوند سبحان در هیچ چیزی داخل نمی‏شود و از چیزی خارج نمی‏شود. زیرا او مافوق هر گونه تغییر و حرکت است که از خواص ماده و مادیات می‏باشد. 

5 - هیچ موجود و هیچ نیرویی نمی‏تواند مانع حفظ و نگهداری خداوندی درباره‏ی موجودات بوده باشد. 

6 - حقیقت ارتباط خداوندی را با موجودات و چگونگی تصرف و امساک و حفظ آنها را هیچ کسی از مخلوقات نمی‏داند و فقط خداوند عزوجل است که عالم مطلق هستی است. [5] 

امام (ع) با تشکیکات عمران صابی این گونه مقابله می‏کند و بدین سان شک و تحیر او را از میان می‏برد و پرده‏ی ابهام را از چهره‏ی مسائل پیچیده‏ای که بر او مشتبه شده بر طرف می‏سازد تا آنجا که برای او صورت خواب و خیال داشته است در جلو چشمانش محقق و جلوه‏گر می‏شود. در میدان احتجاج، امام (ع) زمانی به اقامه حجت و دلیل می‏پردازد که پیش از این پایه سخن را با مثال‏های ساده و قابل فهم و آن چه در صحنه زندگی ملموس و محسوس است، استوار کرده باشد تا پس از بر طرف شدن پیچیدگی مطلب و درآمدن آن به صورت پدیده‏ای ساده و روشن، مجال شک و تردید برای خصم باقی نماند و در همه‏ی این احوال روش آن حضرت معجزه آسا و دل انگیز است. 

حسن بن محمد نوفلی گوید: چون متکلمین نظر به کلام عمران صابی نمودند و حال این که وی مرد جدلی بود که هرگز کسی در سخنوری او سبقت ننموده بود، در آن روز دیگر احدی از علمای ادیان و ارباب مقالات به نزد امام رضا (ع) نیامد و از آن حضرت سؤالی نشد. 

شب هنگام مأمون با حضرت رضا (ع) برخاستند و داخل منزل شدند و مردم نیز متفرق شدند. من هم چنان با جماعتی از اصحاب بودم که ناگاه محمد بن جعفر عموی امام رضا (ع) مرا احضار نمود. من به نزد او رفتم، گفت: ای نوفلی! گفت و گوی رفیق خود را دیدی؟ به خدا سوگند! که من چنین گمانی در حق علی بن موسی‏الرضا (ع) نمی‏بردم که هرگز تفکر نموده باشد در هیچ یک از این مطالب که امروز بیان فرمود حاجیان نزد او می‏آمدند و از مسائل حرام و حلال خود می‏پرسیدند و او جواب آنها را می‏داد و بسا بود که نزد او می‏آمدند و با او احتجاج می‏کردند. محمد بن جعفر گفت: ای ابا محمد من بر او می‏ترسم که این مرد (مأمون) بر او حسد برد و او را زهر دهد و یا این که در بلیه‏ای او را گرفتار کند. تو به او اشاره کن که خود را از امثال این سخنان نگه دارد و این گونه مطالب نفرماید. من گفتم از من قبول نمی‏کنم و مراد مأمون امتحان او بود که بداند نزد او چیزی از علوم پدران او هست یا نه؟ گفت: به او بگو که عمویت دخول تو را در این باب کراهت دارد و به جهت چندین مصالح دوست می‏دارد که خود را از این گونه سخنان نگاه داری کنی! 

نوفلی می‏گوید: چون به نزد امام رضا (ع) برگشتم آنچه عموی او گفته بود به او خبر دادم. 

امام (ع) تبسم نمود و فرمود خداوندی عموی مرا محافظت نماید. خوب می‏دانم که به چه سبب سخنان مرا کراهت دارد. 

سپس امام (ع) فرمود: ای نوفلی به سوی عمران صابی برو و او را به نزد من بیاور. 

به امام (ع) عرض کردم او هم اکنون مهمان بعضی از برادران شیعی ماست. امام (ع) فرمود: مانعی ندارد مرکبی برایش بفرستید و او را بیاورید. من رفتم و او را آوردم. 

حضرت (ع) به او فرمود مرحبا و جامه طلبید و او را خلعت داد و مرکبی به او مرحمت نمود و ده هزار درهم به او عطا فرمود. من عرض کردم فدایت شوم، عمل جدت امیرالمؤمنین علی (ع) را به جا آوردی. فرمود ما این چنین دوست می‏داریم. 

آنگاه امام شام طلبید و مرا در سمت راست خود و عمران را در طرف چپ خود نشانید چون از خوردن طعام فارغ شدیم به عمران فرمود: برو، خدا یارت باد و صبح نزد ما حاضر شو، می‏خواهم از غذای مدینه برایت درست کنم و بعد از این عمران چنین بود که متکلمین از اصحاب مذاهب نزد او جمع می‏شدند و با او بحث می‏کردند و او تمام آرای ایشان را نقد می‏کرد به طوری که کسی جرأت نمی‏کرد با او بحث کند و مأمون ده هزار درهم به او عطا کرد و فضل هم مقداری مال و مرکبی به او بخشید. امام رضا (ع) وی را متولی موقوفات بلخ [6]  نمود تا این که او به عطای بسیار رسید. [7] 

پی نوشته :

[1] عمران صابی، چنان که از نامش پیداست از مذهب صائبین دفاع می‏کرد. صائبین گروهی هستند که خود را پیرو یحیی (ع) می‏دانند، ولی به دو گروه موحد و مشرک تقسیم شدند، گروهی به ستاره پرستی رو آوردند. لذا گاه آنها را به عنوان ستاره پرستان می‏نامند. مرکز آنها سابقا شهر حران در عراق بود، سپس به مناطق دیگری از عراق و خوزستان روی آوردند، آنها طبق عقاید خود، بیشتر در کنار نهرهای بزرگ زندگی می‏کنند. هم اکنون گروهی از آنان در اهواز و بعضی از مناطق دیگر به سر می‏برند.

[2] ضمیر معانی گوناگون دارد: وجدان به معنای عمومی، وجدان به معنای اخلاقی، وجدان به معنای آگاهی، درون به طور عام صورت انعکاس یافته از واقعیت معلوم، «قلب» که به معنای مطلق عامل درونی درک می‏باشد. به نظر می‏آید منظور عمران از ضمیر یکی از دو معنای آخیر باشد.

[3] نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 165 و 166 با تلخیص.

[4] عیون اخبار الرضا، ج 1، صص 119 - 111.

[5] نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 176 و 177 با تلخیص.

[6] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 119 و 120.

[7] حضرت در موقع قبولی ولایت عهدی شرط کرده بودند که در امور دولتی و عزل و نصب اشخاص دخالت نکند، لذا نصب عمران صابی به عنوان مأمور صدقات از طرف دولت مورد تردید است. پس مراد از نمایندگی، اخذ وجوه مربوط به امام است.

کلیه حقوق این وب‌سایت متعلق به بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع) می‌باشد.