مأمون از امام (ع) درخواست کرد در مجلس دیگری که تشکیل داده بود حضور یابد و با سلیمان مروزی برجسته‏ترین متکلم خراسان مناظره فرماید. 

گفت و گوی امام (ع) در این مجلس پیرامون مسائل معروف چندی بود که همواره مورد بحث متکلمان است و سخن از مسأله‏ی (بداء) آغاز شد. 

ابتدا معنی و مفهوم بداء را مختصری توضیح می‏دهیم و بعد مناظره‏ی امام (ع) با سلیمان را ذکر می‏کنیم: 

«بداء» اصطلاحی کلامی به مفهوم دگرگونی و تبدیل رأیی به رأیی دیگر است. بداء در لغت به معنای ظهور، آغاز کاری و دست زدن به امری است. [1]  چنان که در قرآن مجید نیز به معنای ظهور و آشکار شدن امری به کار رفته است. (... و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون. و بدا لهم سیئات ما کسبوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن) [2]  (در آن روز از قهر خدا عذابی که گمان نمی‏بردند بر آنان پدید آید در نتیجه زشتی و بدکاری‏هاشان ظاهر شود و عذاب قیامت که به افکار و استهزاء تلقی می‏کردند بر آنان احاطه کند). 

اما مفهومی که در طی سده‏ها موجب بحث‏های دراز کلامی و اعتقادی شده، نسبت بداء به حق تعالی، به معنای تجدید رأی و اراده، یعنی بازگشت حق از رأیی و حکمی به رأی و اراده‏ای جدید است که به طور مشروط و مقید از معتقدات امامیه است. آنچه موجب طرح این مسأله و اعتقاد به بداء برای حق تعالی شده، برخی حوادث دینی - تاریخی و نیز آیات قرآنی درباره‏ی اراده‏ی مطلق خدا در محو و اثبات امور و نتایج اعمال، تشویق خلق به توبه و انابه برای تغییر حکم و اراده‏ی حق در مجازات و پاداش است. داستان حضرت ابراهیم (ع) و دستور پروردگار به قربانی کردن فرزندش و آن گاه بازگشت از آن رأی که در قرآن مجید به آن اشاره شده [3]  ، خود از برجسته‏ترین مصادیق «بداء» برای حق تعالی تلقی شده است. هم چنین آیات بسیاری درباره‏ی توبه و مغفرت جویی و ازاله‏ی نتایج اعمال بد بر اثر کارهای خوب در قرآن آمده است. [4]  ظاهرا بیشترین بحث درباره‏ی بداء را آیه 39 سوره رعد به خود اختصاص داده است. (یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب) (خدا هر چه را خواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات می‏کند و اصل کتاب (آفرینش) مشیت اوست). مقصود از «ام الکتاب» نیز همین علم مخزون و مخصوص حق تعالی یا لوح محفوظ است. 

در منابع روایی شیعه نیز روایات بسیاری از پیامبر (ص) و امامان (ع) در تأیید بداء آمده، و اعتقاد به آن در زمره‏ی طاعات و عبادات و یکی از عالی‏ترین وجوه تعظیم حق تعالی محسوب شده است. امامان (ع) پیوسته به این معنی تاکید داشته‏اند که مراد از بداء حصول علم جدید برای خدا نیست. [5] 

نظریه‏ی بداء در حقیقت تاکیدی است بر این که خلق و امر همه به دست خداست و هرآنی در کاری نو است و به همین مناسبت جهان همواره روی به سوی تکامل دارد و هم چنین مؤید «اختیار» و «اراده‏ی» انسان در تعیین مقدرات خود است. 

امام رضا (ع) ابتدا چند آیه از قرآن مجید را تلاوت فرمود و ارتباط این آیات بر مسأله «بداء» را تأکید کرد. 

امام رو به سلیمان فرمود: چگونه بداء را انکار می‏کنی در حالی که آیات فراوانی بر آن دلالت دارد. از قبیل (و لا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم یک شیئا) [6]  (آیا انسان به یاد نمی‏آورد که ما او را آفریدیم و قبلا چیزی نبود). 

(و هو الذی یبدؤ الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه) [7]  (اوست که آفرینش را آغاز می‏کند و دو مرتبه ایجاد می‏کند و ایجاد دوباره برایش آسان‏تر است). 

(بدیع السموات و الارض) [8]  (پدید آورنده‏ی آسمانها و زمین خداست). 

(یزید فی الخلق ما یشاء ان الله علی کل شی‏ء قدیر) [9]  (خداوند در آفرینش می‏افزاید به درستی که خداوند بر هر چیزی قادر است). 

(و بدأ خلق الانسان من طین) [10]  (و خداوند آفرینش انسان را با گل آغاز کرد). 

(و آخرون مرجون لأمر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم) [11]  (و عده‏ای دیگر که به رحمت خدا امیدوارند یا آنان را عذاب می‏کند و یا از آنان می‏گذرد). 

(و ما یعمر من معمر و لا ینقص من عمره الا فی کتاب) [12]  (هیچ کس عمر طولانی نمی‏کند و از عمر کسی کوتاه نمی‏شود، مگر این که در کتاب ثبت است). 

امام (ع) با استدلال به این آیات به سلیمان گوشزد کرد که این آیات دلالت بر بداء دارد و با وجود این آیات، او چگونه بداء را انکار می‏کند. 

سلیمان عرض کرد: آیا از پدرانت در این زمینه روایتی داری؟ 

امام (ع) فرمود: آری امام صادق (ع) فرمود: «علم خداوند عزوجل دو گونه است: (و به تعبیر درست‏تر علم خدا در دو مرحله متجلی می‏گردد) علمی که مخزون و پوشیده است و آن را جز خودش نمی‏داند و (بداء) مربوط به همین گونه از علم خدا است و دیگری علمی است که خداوند به فرشتگان و پیامبران خود تعلیم می‏دهد». [13] 

بداء عبارت است از این که خداوند بنا به اقتضای مصلحت، تعلق اراده‏ی خود را به امری اعلام می‏کند، ولی در واقع اراده‏ی او به امر دیگری تعلق دارد که ضد آن است. و پس از گذشت مصلحت و رفع موانع بروز اراده‏ی واقعی خود را ظاهر می‏سازد و به نظر خلایق چنان می‏آید که خداوند چیز دیگری خواسته و از اراده‏ی اولی خود، عدول فرموده است. این از نظر خلق (بداء) است، در حالی که هیچ گونه بداء و عدولی در اراده‏ی واقعی خداوند روی نداده است. 

امام (ع) بر موضوع بداء به صورتی که مرد تأیید اهل بیت علیهم‏السلام است، نخست به قرآن استدلال می‏کند که خداوند متعال در آن فرموه است: (فتول عنهم فما انت بملوم) [14]  (از آنها روی گردان، تو مورد سرزنش نیستی). 

و این دلالت دارد بر این که خداوند اراده فرمود آنان را از میان بردارد و هلاک سازد، سپس از نظر خلق برای خداوند متعال بداء حاصل شده و فرموده است و (ذکر فان الذکری تنفع المؤمنین) [15]  (یادآوری کن، زیرا یادآوری مؤمنان را سود می‏دهد). 

از محتوای این دو آیه چنین بر می‏آید که خداوند از فرمان نخست خود عدول فرموده است. سپس امام (ع) به آن چه پدران بزرگوارش از پیامبر خدا (ص) روایت کرده‏اند، استناد فرمود که: «پیامبر فرموده است که خداوند به یکی از پیامبران خویش وحی رمود که فلان پادشاه را آگاه کند که در فلان روز خواهی مرد. آن پیامبر نزد پادشاه آمد و او را آگاه کرد. پادشاه در حالی که بر بالای تخت سلطنت قرار داشت خدا را خواند، و تا آن حد به دعا و التماس پرداخت که از تخت به زیر افتاد و می‏گفت: ای پروردگار مرا مهلت ده تا کودکم بزرگ شود و کارهایم را سامان دهد. بر این پیامبر وحی فرمود که آن پادشاه را دیدار کن و او را آگاه کن که مرگ او را به تأخیر انداختم و پانزده سال به عمرش اضافه شد. 

پیامبر عرض کرد: پروردگارا تو می‏دانی که هرگز حرفی از من صادر نشده است که مردم آن را دروغ پندارند. حق تعالی وحی فرستاد تو بنده‏ای مأمور که پیام مرا برسانی و خداوند از آن چه می‏کند مورد سؤال قرار نمی‏گیرد! [16]

بدیهی است (بداء) به معنایی که ذکر شده هیچ گونه منع و اشکالی ندارد و به کسانی که بدان قائل هستند به هیچ روی سرزنشی نیست. 

پس از آن حضرت رو به سلیمان کرد و فرمود: گمان من آن است که تو مانند یهودان در این باب گفت و گو می‏کنی. 

سلیمان عرض کرد: پناه به خدا می‏برم از این کردار. مگر یهود چه می‏گوید؟ 

امام (ع) فرمود: یهود می‏گوید (یدالله معولة) (دست خدا بسته است.) 

و مقصود آنها این است که خداوند از امر فارغ شده است و دیگر چیزی را به وجود نیاورد و تصرفی در امری از امورات نکند. خداوند می‏فرماید: (غلت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان) [17]  (دست آنان بسته باد و به خاطر گفته‏هایشان لعنت شدند بلکه دو دست خدا گشاده است). خلق و امر و محو و اثبات همواره مداوم است و حق تعالی هر زمان در کار خلق و تجدید است و نیز عده‏ای از پدرم موسی بن جعفر (ع) درباره‏ی (بداء) سؤال کردند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را منکرند و هم چنین این که خداوند امر عده‏ای را برای تصمیم در مورد آنان به تأخیر بیندازد، منکر هستند؟ 

سلیمان گفت: (انا انزلناه فی لیلة القدر) [18]  (ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم). در رابطه با چه موضوعی نازل شده است؟ 

امام (ع) فرمود: شب قدر، شبی است که خداوند مقدرات امسال تا سال دیگر از زندگی و مرگ، خوبی و بدی و رزق و روزی همه را مقدر می‏فرماید. پس آن چه در آن شب مقدر فرمود، حتمی است. 

امام (ع) سپس فرمود: ای سلیمان پاره‏ای از امور نزد حق تعالی است و بس. آن چه را بخواهد جلو می‏اندازد و آن چه را بخواهد به تأخیر می‏اندازد. علی (ع) فرمودند: علم دوگونه است. علمی که حق تعالی آن رابه ملائکه و پیامبران خود تعلیم فرمود. این علم همیشه به حال خود خواهد بود و حق تعالی ملائکه و پیامبران خود را تکذیب نخواهد کرد. و علمی که نزد حق تعالی مخزون و پوشیده و نهان است و احدی از خلق از آن اطلاع ندارد. از این علم است که خداوند بخشی را از بین می‏برد و بخشی را به وجود می‏آورد. 

سلیمان پس از این گفت و گو (بداء) را تأیید کرد. [19] 

پس از آن، رشته‏ی گفت و گو به ازلیت و حدوث اراده کشیده شد. امام (ع) با ابطال نظریه‏ی ازلی بودن اراده، حدوث آن را اثبات فرمود وآن چه را با این نظریه تناقض دارد و نیز اشکالاتی را که احیانا به ذهن هر انسانی می‏رسد، توضیح دادند. 

آن چنان که امام (ع) بیان می‏فرماید: اراده، فعلی از افعال باری تعالی است و صفتی از صفات او نیست. بنابراین حادث است و ازلی نیست. زیرا فعل از مقوله حوادث است و ممکن است فعل با فاعل متحد و اراده عین اراده کننده باشد. هم چنین اراده (خواستن) مانند شنیدن و دیدن و دانستن نیست آن چنان که سلیان مروزی در صدد اثبات آن بود، زیرا معنایی ندارد که گفته شود: خویش را مرید کرد چنان که گفته می‏شود خودش را شنوا کرد، خودش را بینا کرد، خودش را دانا کرد و همان طوری که امام (ع) می‏فرماید: معنای این که نفس او خود را مرید کرده است چیست؟ آیا اراده کرده است چه چیزی باشد؟ اراده کرده است زنده باشد؟ بینا باشد؟ شنوا باشد؟ توانا باشد؟ و اگر به اراده‏ی خود متصف به این صفات شده محال لازم می‏آید زیرا مستلزم پدید آمدن دگرگونی در ذات است. برای این که اراده کرده است چیزی غیر از آن چه هست، باشد. و خداوند بسی برتر از این سخن‏هاست. امام (ع) می‏خواهد از اختلاف کاربرد این دو صفت اشاره به اختلاف معنای آن دو کند. 

سلیمان سکوت کرد. 

گفت و گو میان امام (ع) و سلیمان پیرامون ازلیت و حدوث اراده و مسائل مربوط به آن هم چنان ادامه یافت. سخنان مروزی در مناظره‏اش با امام (ع) براساس جدل دور می‏زد و انعطاف پذیری نداشت. او پس از این که از امام (ع) می‏پذیرفت که اراده از مقوله فعل است، دوباره این را انکار می‏کرد و مدعی می‏شود که صفت است و به همین گونه چیزی را اعتراف و تصدیق می‏کرد، سپس خلاف آن را می‏گفت. از این رو می‏بینیم امام (ع) از او می‏پرسد؟ 

ای سلیمان، آیا اراده فعل است یا غیر آن؟ 

عرض کرد: آری اراده فعل است. 

امام (ع) فرمود: پس اراده حادث است، زیرا افعال همه حادثند. 

سلیمان عرض کرد: فعل نیست. 

امام (ع) فرمود: در این صورت از ازل، چیز دیگری غیر از خدا با خدا بوده است. یعنی در کنار خداوند به یک وجود قدیم و ازلی دیگر قائل هستی؟ 

سلیمان گفت: خیر من چیزی را غیر از ذات او قدیم نمی‏دانم و اراده همان انشاء و ایجاد است. 

امام (ع) فرمود: ای سلیمان این سخنی که می‏گویی همان سخن ضرار [20]  و پیروان اوست که شما و یارانت آن را زشت و ناروا شمرده‏اید و گفتار ضرار این است که خداوند عزوجل هر چه در آسمان، زمین و خشکی و دریا آفریده از سگ و خوک و میمون و انسان و هر جنبنده‏ی دیگر، همه اراده‏ی خدا است و اراده‏ی خداوند که مخلوق است، زنده می‏شود و می‏میرد و راه می‏رود و می‏آشامد، زناشویی می‏کند و لذت می‏برد و ستم می‏کند و کار زشت می‏کند و کافر و مشرک می‏شود. 

سلیمان عرض کرد: اراده مانند شنیدن و دیدن و دانستن است یعنی صفت است. 

سلیمان چون از دادن پاسخ درمانده شد دوباره به آن چه بحث بر آن دور می‏زد بازگشت و گفت: اراده صفت است نه فعل. [21] 

اما امام (ع) مناظره را به روش دیگری غیر از روش نخستین با او از سر می‏گیرد و همین عمل نشان می‏دهد که این مسأله تا چه حد از نظر امام رضا (ع) روشن و مدلل است که به هر شیوه‏ای که بخواهد آن را برای او اثبات می‏فرماید.گفت و گو میان امام رضا (ع) و مروزی، هم چنان با پاسخ‏های آرامش بخش آن حضرت ادامه پیدا می‏کند و شیوه‏ای را که امام (ع) در این بحث و گفت و گو به کار برده است بی شک از جالب‏ترین شیوه‏های فن مناظره به شمار می‏رود. روش آن حضرت این است که پس از دادن پاسخ به خصم، راه جواب را بر او نمی‏بندد بلکه او را در طریق بحث و گفت و گو آزاد می‏گذارد تا در راهی که هست، پیش برود و به جایی برسد که دیگر راه را در برابر خویش بسته و حرکت در آن را ناممکن می‏بیند. در این هنگام ناگزیر به راهی که امام (ع) می‏خواهد او را بدان رهنمون کند، باز می‏گردد و این پس از آن خواهد بود که مطلب را پذیرفته و بدان تن داده است. پس از آن که امام (ع) راه حجت و دلیل را بر سلیمان بست، او در پاسخ به پرسش‏های امام (ع) سر درگم شده بود و پیاپی دچار خبط و اشتباه می‏شد، مأمون اشتباهات سلیمان را که نشانه‏ی شکست و ناتوانی او بود، متوجه شد و او را سرزنش و از بیهوده گویی منع کرد. 

پس از آن امام رضا (ع) به سلیمان فرمود پرسش‏های خود را تا آخر بگو، سلیمان عرض کرد: اراده صفتی از صفات اوست. امام (ع) فرمود: تا چه حد بازگو می‏کنی که اراده صفتی از صفات اوست. آیا اراده حادث است یا قدیم؟ 

سلیمان عرض کرد: حادث است. 

امام (ع) فرمود: الله اکبر پس اراده حادث است و اگر صفتی از صفات او بود، قدیم و ازلی بود و دیگر چیزی اراده نشده بود، زیرا آن چه ازلی است مخلوق و مصنوع نمی‏شود و ممکن نیست در یک حالت هم حادث و هم ازلی باشد. 

سلیمان عرض کرد: در ازل اراده بود و مراد نبود. 

امام (ع) فرمود: ای سلیمان دچار وسوسه شدی، اگر اراده ازلی باشد، ناگزیر مراد هم باید از ازل وجود داشته باشد، زیرا بنابر گفته‏ی تو لازم می‏اید که خداوند چیزی را که خلقت او ازلی است آفریده باشد و این صفت کسی است که نمی‏داند چه می‏کند و خداوند منزله از این است. 

سلیمان عرض کرد: اراده مانند شنیدن و دیدن و دانستن است. 

مأمون از گفته‏ی او برآشفت و گفت: ای سلیمان وای بر تو! چه اندازه این اشتباه را تکرار می‏کنی. 

اگر نمی‏توانی اشکال ابوالحسن را پاسخ دهی این مطلب را رها کن و از موضوع دیگر سخن بگوی زیرا تو پاسخی غیر از این نمی‏توانی بدهی. 

امام (ع) فرمود: مسأله را قطع مکن تا برای او حجتی باشد. 

سلیمان گفت: اراده مثل شنوایی، بینایی علم اوست. 

امام (ع) فرمود: مهم نیست. به من بگو معنای این امور یکی است یا متعددی است؟ 

سلیمان عرض کرد: معنی اراده یکی است. 

امام (ع) فرمود: اگر معنی همه‏ی اراده‏ها یکی باشد پس اراده‏ی قیام، اراده‏ی قعود است و اراده‏ی حیات، اراده‏ی موت است و اگر اراده‏ی خداوند یکی باشد باید بعضی اشیاء مقدم بر بعضی دیگر نباشند و بعضی اشیاء مخالف با بعضی دیگر نباشند و همه یک چیز باشند. 

سلیمان عرض کرد: معنی اراده مختلف است. 

حضرت (ع) فرمود: مرید با اراده یکی است یا خیر؟ 

سلیمان عرض کرد: مرید عین اراده است. 

حضرت (ع) فرمود: بنا بر قول خودت چون اراده مختلف است، پس مرید مختلف است. 

سلیمان گفت: اراده، مرید نیست. 

امام (ع) فرمود: پس اراده حادث است. در غیر این صورت باید یک قدیم دیگر همراه خداوند قائل باشی در صورتی که فقط خداوند قدیم است. 

سلیمان گفت: اراده اسمی از اسماء خدا است. 

امام (ع) فرمود: آیا خداوند خود نفس خود را مسمی به این اسم ننموه است. امام (ع) فرمود: پس تو را نمی‏رسد که او را مسمی به اسمی کنی که خودش از برای خود ننهاده است. 

سلیمان گفت: خودش خود را متصف کرده به این که مرید است. 

امام (ع) فرمود: متصف کردن خود به مرید نه اخبار به این است که اراده است و نه اخبار به این است که اراده اسمی از اسماء است. 

سلیمان گفت: اخبار به این است که اسمی از اسماء اوست. زیرا که اراده عین علم اوست. 

امام (ع) فرمود: هر گاه علم به چیزی دارد باید آن را اراده کند؟ 

سلیمان گفت: آری. 

حضرت (ع) فرمود: پس هر گاه چیزی را اراده نکند باید به آن علم نداشته باشد. 

سلیمان گفت: آری.  

امام (ع) فرمود: از کجا می‏گویی و چه دلیل داری به این که اراده‏ی او، علم اوست و حال آن که علم دارد به چیزی که هرگز آن را اراده نکرده است. چه خود فرموده: (و لئن شئنا لنذهبن بالذی أوحینا الیک) [22]  (اگر بخواهیم آن چه را بر تو وحی نموده‏ایم، خواهیم برد). 

پس حق تعالی علم دارد که چگونه وحی را از سینه‏ها و مصحف‏ها ببرد و محو کند و حال آن که هرگز این کار را نخواهد کرد. 

سلیمان عرض کرد: این از جهت آن است که حق تعالی از امر فارغ شده است و آن چه باید تقدیر نماید، تقدیر نموده و دیگر تغییر و تبدیل ندهد. پس در امر خود چیزی زیاد نکند. 

امام (ع) فرمود: این گفتار یهود است اگر چنین است چرا فرمود (ادعونی استجب لکم) [23]  (مرا بخوانید تا خواسته‏های شما را اجابت کنم). 

سلیمان عرض کرد: مقصود خداوند این است که او بر این کار توانا است. 

حضرت (ع) فرمود: آیا وعده‏ای می‏دهد که به آن وفا نخواهد کرد؟ پس اگر از امر فارغ شده است چگونه می‏فرماید: (یزید فی الخلق ما یشاء) [24]  (هر آن چه بخواهد در خلقت اضافه می‏نماید) و نیز فرموده است: (یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب) [25] 

(خداوند هر آن چه را بخواهد محو می‏کند و هر آن چه را بخواهد ثابت می‏نماید، و ام الکتاب در نزد اوست). حال از کارها فارغ شده است؟! سلیمان جوابی نداشت. 

حضرت (ع) فرمود: آیا خداوند می‏داند که انسانی موجود خواهد شد و حال آن که اراده نکرده است که ابدا انسانی خلق کند؟ و آیا خداوند می‏داند که انسانی امروز می‏میرد و حال آن که اراده نکرده است که امروز بمیرد؟ سلیمان گفت: بلی. 

حضرت (ع) فرمود: پس آیا آن چه را اراده کرده، می‏داند که موجود خواهد شد؟ یا آن چه را که اراده نکرده؟ 

سلیمان گفت: می‏داند که هر دو موجود خواهند شد. 

امام (ع) فرمود: در این صورت او می‏داند که یک انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، و هم ایستاده و هم نشسته، هم نابینا است هم بینا و این محال است. 

انسانی که خدا علم به حیات و موت او دارد، اراده به حیات و موت او دارد و اراده هم از مراد تخلف نکند، پس مراد حیات و موت او است و چیزی هم که مراد است، لابد به فعلیت رسیده است و الا مراد معنی ندارد. پس فعلا انسان در یک آن هم مرده است هم زنده و این جمع نقیضین است و عقل حکم به بطلان آن می‏کند. سلیمان عرض کرد: خداوند به یکی از این دو چیز مذکور علم دارد و به دیگری علم ندارد. 

امام (ع) فرمود: به کدامیک علم دارد. 

سلیمان عرض کرد: به آن چیزی که اراده کرده است وجود آن را علم دارد. 

امام (ع) و مأمون و اصحاب از سخن سلیمان خندیدند و حضرت فرمود: اشتباه کردی چیزی را که به آن اقرار کردی واگذشتی و قول خود را انکار نمودی زیرا می‏گفتی خدا می‏داند که انسانی در فلان روز می‏میرد، در حالی که خدا اراده نکرده او بمیرد و خدا می‏داند که در فلان روز موجودی به وجود می‏آید در حالی که اراده نکرده که او به وجود بیاید؟ 

سلیمان گفت: اراده نه علم است و نه غیر علم. حضرت (ع) فرمود: چون می‏گویی اراده علم نیست، پس غیر علم است و چون می‏گویی غیر علم است، پس علم است و این متناقض است. 

امام (ع) فرمود: ای سلیمان آیا خدا می‏داند که او تنهاست و چیزی با او نیست؟ 

سلیمان عرض کرد: آری. 

امام (ع) فرمود: آیا این علم موجب اثبات اشیاء است؟ 

سلیمان گفت: خدا نمی‏داند تنهاست و چیزی با او نیست؟! 

امام (ع) فرمود: آیا تو می‏دانی که خدا یکی است و چیزی با او نیست. ای سلیمان بنابراین تو از خدا داناتری؟ 

سلیمان گفت: این مسأله‏ی مشکلی است و تناقض است. 

امام (ع) فرمود: پیش تو محال است که او یکی باشد و چیزی با او نباشد و او سمیع، بصیر، حکیم علیم و قادر باشد؟ 

سلیمان گفت: آری محال است که چنین باشد! 

امام (ع) فرمود: پس چگونه خداوند خبر داده که او یکی است و سمیع، علیم، خبیر و بصیر است، ولی در عین حال خودش نمی‏داند که چنین است و این نقض اخبار خداست و خداوند برتر از این سخنان است. 

سپس امام (ع) فرمود: اگر خداوند علم ندارد، پس چگونه اراده می‏کند ایجاد چیزی که نه می‏داند چیست؟ و نه می‏داند چگونه باید بیافریند. اگر سازنده‏ی چیزی قبل از ساختن آن نداند که چگونه باید آن را بسازد متحیر خواهد بود و خداوند از این سخنان برتر است. 

سلیمان گفت: اراده همان قدرت است؟! 

امام (ع) فرمود: اراده همان قدرت نیست زیرا خداوند به چیزی که ابدا اراده نکرده نیز قادر است و باید چنین باشد زیرا خودش فرمود: (و لئن شیئا لنذهبن بالذی اوحینا الیک) [26]  (اگر ما بخواهیم می‏توانیم آن چه را که به تو وحی کردیم از بین ببریم). 

اگر اراده همان قدرت باشد پس همین که قادر بر این کار بود باید این از بین می‏رفت قبل از این که اراده کند. 

این گفت و گو به همین گونه ادامه یافت تا این که سلیمان خاموش شد و مأمون به او گفت: ای سلیمان این داناترین هاشمی است. سپس حاضران در مجلس پراکنده شدند. [27] 

مأمون هر متکلمی از هر ملت و مذهبی را که می‏یافت در مقام گفت و گو با حضرت امام رضا (ع) مواجه می‏کرد تا شاید کسی بتواند امام (ع) را از جواب باز دارد. اما امام (ع) به جهت بلندی مرتبت در علم و سخنوری هیچ کس را یارای مقاومت در برابر او نبود و همگی به فضل او اقرار می‏کردند و حجت و برهان او را قبول می‏نمودند. 

پی نوشته :

[1] لسان العرب، الصحاح، ماده‏ی بداء؛ التعریفات، ص 44.

[2] قرآن مجید، سوره زمر، آیات 47 و 48.

[3] همان، سوره صافات، آیات 105 - 102.

[4] مثلا نک: سوره نور، آیه 31؛ سوره نحل، آیه 41، سوره هود، آیه 114؛ سوره نوح، آیات 13 - 10؛ سوره انفال، آیه 34.

[5] مثلا نک: اصول کافی، ج 1، ص 148؛ شرح الاصول الکافی، ص 379.

[6] قرآن مجید، سوره مریم، آیه 67.

[7] سوره روم، آیه 27.

[8] سوره بقره، آیه 117.

[9] سوره فاطر، آیه 1.

[10] سوره سجده، آیه 7.

[11] سوره توبه، آیه 106.

[12] سوره فاطر، آیه 11.

[13] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 122.

[14] قرآن مجید، سوره ذاریات، آیه 54.

[15] همان، آیه 55.

[16] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 123.

[17] قرآن مجید، سوره مائده، آیه 64.

[18] سوره قدر، آیه 1.

[19] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 123 و 124.

[20] ضرار بن عمرو در قرن دوم هجری می‏زیسته و فرقه ضراریه منسوب به اوست.

[21] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 127.

[22] قرآن مجید، سوره اسراء، آیه 86.

[23] سوره مؤمن، آیه 60.

[24] سوره فاطر، آیه 1.

[25] سوره رعد، آیه 39.

[26] قرآن مجید، سوره اسراء، آیه 86.

[27] عیون اخبار الرضا، ج 1، صص 133 - 129.

کلیه حقوق این وب‌سایت متعلق به بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع) می‌باشد.