مأمون از امام (ع) درخواست کرد در مجلس دیگری که تشکیل داده بود حضور یابد و با سلیمان مروزی برجستهترین متکلم خراسان مناظره فرماید.
گفت و گوی امام (ع) در این مجلس پیرامون مسائل معروف چندی بود که همواره مورد بحث متکلمان است و سخن از مسألهی (بداء) آغاز شد.
ابتدا معنی و مفهوم بداء را مختصری توضیح میدهیم و بعد مناظرهی امام (ع) با سلیمان را ذکر میکنیم:
«بداء» اصطلاحی کلامی به مفهوم دگرگونی و تبدیل رأیی به رأیی دیگر است. بداء در لغت به معنای ظهور، آغاز کاری و دست زدن به امری است. [1] چنان که در قرآن مجید نیز به معنای ظهور و آشکار شدن امری به کار رفته است. (... و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون. و بدا لهم سیئات ما کسبوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن) [2] (در آن روز از قهر خدا عذابی که گمان نمیبردند بر آنان پدید آید در نتیجه زشتی و بدکاریهاشان ظاهر شود و عذاب قیامت که به افکار و استهزاء تلقی میکردند بر آنان احاطه کند).
اما مفهومی که در طی سدهها موجب بحثهای دراز کلامی و اعتقادی شده، نسبت بداء به حق تعالی، به معنای تجدید رأی و اراده، یعنی بازگشت حق از رأیی و حکمی به رأی و ارادهای جدید است که به طور مشروط و مقید از معتقدات امامیه است. آنچه موجب طرح این مسأله و اعتقاد به بداء برای حق تعالی شده، برخی حوادث دینی - تاریخی و نیز آیات قرآنی دربارهی ارادهی مطلق خدا در محو و اثبات امور و نتایج اعمال، تشویق خلق به توبه و انابه برای تغییر حکم و ارادهی حق در مجازات و پاداش است. داستان حضرت ابراهیم (ع) و دستور پروردگار به قربانی کردن فرزندش و آن گاه بازگشت از آن رأی که در قرآن مجید به آن اشاره شده [3] ، خود از برجستهترین مصادیق «بداء» برای حق تعالی تلقی شده است. هم چنین آیات بسیاری دربارهی توبه و مغفرت جویی و ازالهی نتایج اعمال بد بر اثر کارهای خوب در قرآن آمده است. [4] ظاهرا بیشترین بحث دربارهی بداء را آیه 39 سوره رعد به خود اختصاص داده است. (یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب) (خدا هر چه را خواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میکند و اصل کتاب (آفرینش) مشیت اوست). مقصود از «ام الکتاب» نیز همین علم مخزون و مخصوص حق تعالی یا لوح محفوظ است.
در منابع روایی شیعه نیز روایات بسیاری از پیامبر (ص) و امامان (ع) در تأیید بداء آمده، و اعتقاد به آن در زمرهی طاعات و عبادات و یکی از عالیترین وجوه تعظیم حق تعالی محسوب شده است. امامان (ع) پیوسته به این معنی تاکید داشتهاند که مراد از بداء حصول علم جدید برای خدا نیست. [5] .
نظریهی بداء در حقیقت تاکیدی است بر این که خلق و امر همه به دست خداست و هرآنی در کاری نو است و به همین مناسبت جهان همواره روی به سوی تکامل دارد و هم چنین مؤید «اختیار» و «ارادهی» انسان در تعیین مقدرات خود است.
امام رضا (ع) ابتدا چند آیه از قرآن مجید را تلاوت فرمود و ارتباط این آیات بر مسأله «بداء» را تأکید کرد.
امام رو به سلیمان فرمود: چگونه بداء را انکار میکنی در حالی که آیات فراوانی بر آن دلالت دارد. از قبیل (و لا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم یک شیئا) [6] (آیا انسان به یاد نمیآورد که ما او را آفریدیم و قبلا چیزی نبود).
(و هو الذی یبدؤ الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه) [7] (اوست که آفرینش را آغاز میکند و دو مرتبه ایجاد میکند و ایجاد دوباره برایش آسانتر است).
(بدیع السموات و الارض) [8] (پدید آورندهی آسمانها و زمین خداست).
(یزید فی الخلق ما یشاء ان الله علی کل شیء قدیر) [9] (خداوند در آفرینش میافزاید به درستی که خداوند بر هر چیزی قادر است).
(و بدأ خلق الانسان من طین) [10] (و خداوند آفرینش انسان را با گل آغاز کرد).
(و آخرون مرجون لأمر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم) [11] (و عدهای دیگر که به رحمت خدا امیدوارند یا آنان را عذاب میکند و یا از آنان میگذرد).
(و ما یعمر من معمر و لا ینقص من عمره الا فی کتاب) [12] (هیچ کس عمر طولانی نمیکند و از عمر کسی کوتاه نمیشود، مگر این که در کتاب ثبت است).
امام (ع) با استدلال به این آیات به سلیمان گوشزد کرد که این آیات دلالت بر بداء دارد و با وجود این آیات، او چگونه بداء را انکار میکند.
سلیمان عرض کرد: آیا از پدرانت در این زمینه روایتی داری؟
امام (ع) فرمود: آری امام صادق (ع) فرمود: «علم خداوند عزوجل دو گونه است: (و به تعبیر درستتر علم خدا در دو مرحله متجلی میگردد) علمی که مخزون و پوشیده است و آن را جز خودش نمیداند و (بداء) مربوط به همین گونه از علم خدا است و دیگری علمی است که خداوند به فرشتگان و پیامبران خود تعلیم میدهد». [13] .
بداء عبارت است از این که خداوند بنا به اقتضای مصلحت، تعلق ارادهی خود را به امری اعلام میکند، ولی در واقع ارادهی او به امر دیگری تعلق دارد که ضد آن است. و پس از گذشت مصلحت و رفع موانع بروز ارادهی واقعی خود را ظاهر میسازد و به نظر خلایق چنان میآید که خداوند چیز دیگری خواسته و از ارادهی اولی خود، عدول فرموده است. این از نظر خلق (بداء) است، در حالی که هیچ گونه بداء و عدولی در ارادهی واقعی خداوند روی نداده است.
امام (ع) بر موضوع بداء به صورتی که مرد تأیید اهل بیت علیهمالسلام است، نخست به قرآن استدلال میکند که خداوند متعال در آن فرموه است: (فتول عنهم فما انت بملوم) [14] (از آنها روی گردان، تو مورد سرزنش نیستی).
و این دلالت دارد بر این که خداوند اراده فرمود آنان را از میان بردارد و هلاک سازد، سپس از نظر خلق برای خداوند متعال بداء حاصل شده و فرموده است و (ذکر فان الذکری تنفع المؤمنین) [15] (یادآوری کن، زیرا یادآوری مؤمنان را سود میدهد).
از محتوای این دو آیه چنین بر میآید که خداوند از فرمان نخست خود عدول فرموده است. سپس امام (ع) به آن چه پدران بزرگوارش از پیامبر خدا (ص) روایت کردهاند، استناد فرمود که: «پیامبر فرموده است که خداوند به یکی از پیامبران خویش وحی رمود که فلان پادشاه را آگاه کند که در فلان روز خواهی مرد. آن پیامبر نزد پادشاه آمد و او را آگاه کرد. پادشاه در حالی که بر بالای تخت سلطنت قرار داشت خدا را خواند، و تا آن حد به دعا و التماس پرداخت که از تخت به زیر افتاد و میگفت: ای پروردگار مرا مهلت ده تا کودکم بزرگ شود و کارهایم را سامان دهد. بر این پیامبر وحی فرمود که آن پادشاه را دیدار کن و او را آگاه کن که مرگ او را به تأخیر انداختم و پانزده سال به عمرش اضافه شد.
پیامبر عرض کرد: پروردگارا تو میدانی که هرگز حرفی از من صادر نشده است که مردم آن را دروغ پندارند. حق تعالی وحی فرستاد تو بندهای مأمور که پیام مرا برسانی و خداوند از آن چه میکند مورد سؤال قرار نمیگیرد! [16]
بدیهی است (بداء) به معنایی که ذکر شده هیچ گونه منع و اشکالی ندارد و به کسانی که بدان قائل هستند به هیچ روی سرزنشی نیست.
پس از آن حضرت رو به سلیمان کرد و فرمود: گمان من آن است که تو مانند یهودان در این باب گفت و گو میکنی.
سلیمان عرض کرد: پناه به خدا میبرم از این کردار. مگر یهود چه میگوید؟
امام (ع) فرمود: یهود میگوید (یدالله معولة) (دست خدا بسته است.)
و مقصود آنها این است که خداوند از امر فارغ شده است و دیگر چیزی را به وجود نیاورد و تصرفی در امری از امورات نکند. خداوند میفرماید: (غلت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان) [17] (دست آنان بسته باد و به خاطر گفتههایشان لعنت شدند بلکه دو دست خدا گشاده است). خلق و امر و محو و اثبات همواره مداوم است و حق تعالی هر زمان در کار خلق و تجدید است و نیز عدهای از پدرم موسی بن جعفر (ع) دربارهی (بداء) سؤال کردند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را منکرند و هم چنین این که خداوند امر عدهای را برای تصمیم در مورد آنان به تأخیر بیندازد، منکر هستند؟
سلیمان گفت: (انا انزلناه فی لیلة القدر) [18] (ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم). در رابطه با چه موضوعی نازل شده است؟
امام (ع) فرمود: شب قدر، شبی است که خداوند مقدرات امسال تا سال دیگر از زندگی و مرگ، خوبی و بدی و رزق و روزی همه را مقدر میفرماید. پس آن چه در آن شب مقدر فرمود، حتمی است.
امام (ع) سپس فرمود: ای سلیمان پارهای از امور نزد حق تعالی است و بس. آن چه را بخواهد جلو میاندازد و آن چه را بخواهد به تأخیر میاندازد. علی (ع) فرمودند: علم دوگونه است. علمی که حق تعالی آن رابه ملائکه و پیامبران خود تعلیم فرمود. این علم همیشه به حال خود خواهد بود و حق تعالی ملائکه و پیامبران خود را تکذیب نخواهد کرد. و علمی که نزد حق تعالی مخزون و پوشیده و نهان است و احدی از خلق از آن اطلاع ندارد. از این علم است که خداوند بخشی را از بین میبرد و بخشی را به وجود میآورد.
سلیمان پس از این گفت و گو (بداء) را تأیید کرد. [19] .
پس از آن، رشتهی گفت و گو به ازلیت و حدوث اراده کشیده شد. امام (ع) با ابطال نظریهی ازلی بودن اراده، حدوث آن را اثبات فرمود وآن چه را با این نظریه تناقض دارد و نیز اشکالاتی را که احیانا به ذهن هر انسانی میرسد، توضیح دادند.
آن چنان که امام (ع) بیان میفرماید: اراده، فعلی از افعال باری تعالی است و صفتی از صفات او نیست. بنابراین حادث است و ازلی نیست. زیرا فعل از مقوله حوادث است و ممکن است فعل با فاعل متحد و اراده عین اراده کننده باشد. هم چنین اراده (خواستن) مانند شنیدن و دیدن و دانستن نیست آن چنان که سلیان مروزی در صدد اثبات آن بود، زیرا معنایی ندارد که گفته شود: خویش را مرید کرد چنان که گفته میشود خودش را شنوا کرد، خودش را بینا کرد، خودش را دانا کرد و همان طوری که امام (ع) میفرماید: معنای این که نفس او خود را مرید کرده است چیست؟ آیا اراده کرده است چه چیزی باشد؟ اراده کرده است زنده باشد؟ بینا باشد؟ شنوا باشد؟ توانا باشد؟ و اگر به ارادهی خود متصف به این صفات شده محال لازم میآید زیرا مستلزم پدید آمدن دگرگونی در ذات است. برای این که اراده کرده است چیزی غیر از آن چه هست، باشد. و خداوند بسی برتر از این سخنهاست. امام (ع) میخواهد از اختلاف کاربرد این دو صفت اشاره به اختلاف معنای آن دو کند.
سلیمان سکوت کرد.
گفت و گو میان امام (ع) و سلیمان پیرامون ازلیت و حدوث اراده و مسائل مربوط به آن هم چنان ادامه یافت. سخنان مروزی در مناظرهاش با امام (ع) براساس جدل دور میزد و انعطاف پذیری نداشت. او پس از این که از امام (ع) میپذیرفت که اراده از مقوله فعل است، دوباره این را انکار میکرد و مدعی میشود که صفت است و به همین گونه چیزی را اعتراف و تصدیق میکرد، سپس خلاف آن را میگفت. از این رو میبینیم امام (ع) از او میپرسد؟
ای سلیمان، آیا اراده فعل است یا غیر آن؟
عرض کرد: آری اراده فعل است.
امام (ع) فرمود: پس اراده حادث است، زیرا افعال همه حادثند.
سلیمان عرض کرد: فعل نیست.
امام (ع) فرمود: در این صورت از ازل، چیز دیگری غیر از خدا با خدا بوده است. یعنی در کنار خداوند به یک وجود قدیم و ازلی دیگر قائل هستی؟
سلیمان گفت: خیر من چیزی را غیر از ذات او قدیم نمیدانم و اراده همان انشاء و ایجاد است.
امام (ع) فرمود: ای سلیمان این سخنی که میگویی همان سخن ضرار [20] و پیروان اوست که شما و یارانت آن را زشت و ناروا شمردهاید و گفتار ضرار این است که خداوند عزوجل هر چه در آسمان، زمین و خشکی و دریا آفریده از سگ و خوک و میمون و انسان و هر جنبندهی دیگر، همه ارادهی خدا است و ارادهی خداوند که مخلوق است، زنده میشود و میمیرد و راه میرود و میآشامد، زناشویی میکند و لذت میبرد و ستم میکند و کار زشت میکند و کافر و مشرک میشود.
سلیمان عرض کرد: اراده مانند شنیدن و دیدن و دانستن است یعنی صفت است.
سلیمان چون از دادن پاسخ درمانده شد دوباره به آن چه بحث بر آن دور میزد بازگشت و گفت: اراده صفت است نه فعل. [21] .
اما امام (ع) مناظره را به روش دیگری غیر از روش نخستین با او از سر میگیرد و همین عمل نشان میدهد که این مسأله تا چه حد از نظر امام رضا (ع) روشن و مدلل است که به هر شیوهای که بخواهد آن را برای او اثبات میفرماید.گفت و گو میان امام رضا (ع) و مروزی، هم چنان با پاسخهای آرامش بخش آن حضرت ادامه پیدا میکند و شیوهای را که امام (ع) در این بحث و گفت و گو به کار برده است بی شک از جالبترین شیوههای فن مناظره به شمار میرود. روش آن حضرت این است که پس از دادن پاسخ به خصم، راه جواب را بر او نمیبندد بلکه او را در طریق بحث و گفت و گو آزاد میگذارد تا در راهی که هست، پیش برود و به جایی برسد که دیگر راه را در برابر خویش بسته و حرکت در آن را ناممکن میبیند. در این هنگام ناگزیر به راهی که امام (ع) میخواهد او را بدان رهنمون کند، باز میگردد و این پس از آن خواهد بود که مطلب را پذیرفته و بدان تن داده است. پس از آن که امام (ع) راه حجت و دلیل را بر سلیمان بست، او در پاسخ به پرسشهای امام (ع) سر درگم شده بود و پیاپی دچار خبط و اشتباه میشد، مأمون اشتباهات سلیمان را که نشانهی شکست و ناتوانی او بود، متوجه شد و او را سرزنش و از بیهوده گویی منع کرد.
پس از آن امام رضا (ع) به سلیمان فرمود پرسشهای خود را تا آخر بگو، سلیمان عرض کرد: اراده صفتی از صفات اوست. امام (ع) فرمود: تا چه حد بازگو میکنی که اراده صفتی از صفات اوست. آیا اراده حادث است یا قدیم؟
سلیمان عرض کرد: حادث است.
امام (ع) فرمود: الله اکبر پس اراده حادث است و اگر صفتی از صفات او بود، قدیم و ازلی بود و دیگر چیزی اراده نشده بود، زیرا آن چه ازلی است مخلوق و مصنوع نمیشود و ممکن نیست در یک حالت هم حادث و هم ازلی باشد.
سلیمان عرض کرد: در ازل اراده بود و مراد نبود.
امام (ع) فرمود: ای سلیمان دچار وسوسه شدی، اگر اراده ازلی باشد، ناگزیر مراد هم باید از ازل وجود داشته باشد، زیرا بنابر گفتهی تو لازم میاید که خداوند چیزی را که خلقت او ازلی است آفریده باشد و این صفت کسی است که نمیداند چه میکند و خداوند منزله از این است.
سلیمان عرض کرد: اراده مانند شنیدن و دیدن و دانستن است.
مأمون از گفتهی او برآشفت و گفت: ای سلیمان وای بر تو! چه اندازه این اشتباه را تکرار میکنی.
اگر نمیتوانی اشکال ابوالحسن را پاسخ دهی این مطلب را رها کن و از موضوع دیگر سخن بگوی زیرا تو پاسخی غیر از این نمیتوانی بدهی.
امام (ع) فرمود: مسأله را قطع مکن تا برای او حجتی باشد.
سلیمان گفت: اراده مثل شنوایی، بینایی علم اوست.
امام (ع) فرمود: مهم نیست. به من بگو معنای این امور یکی است یا متعددی است؟
سلیمان عرض کرد: معنی اراده یکی است.
امام (ع) فرمود: اگر معنی همهی ارادهها یکی باشد پس ارادهی قیام، ارادهی قعود است و ارادهی حیات، ارادهی موت است و اگر ارادهی خداوند یکی باشد باید بعضی اشیاء مقدم بر بعضی دیگر نباشند و بعضی اشیاء مخالف با بعضی دیگر نباشند و همه یک چیز باشند.
سلیمان عرض کرد: معنی اراده مختلف است.
حضرت (ع) فرمود: مرید با اراده یکی است یا خیر؟
سلیمان عرض کرد: مرید عین اراده است.
حضرت (ع) فرمود: بنا بر قول خودت چون اراده مختلف است، پس مرید مختلف است.
سلیمان گفت: اراده، مرید نیست.
امام (ع) فرمود: پس اراده حادث است. در غیر این صورت باید یک قدیم دیگر همراه خداوند قائل باشی در صورتی که فقط خداوند قدیم است.
سلیمان گفت: اراده اسمی از اسماء خدا است.
امام (ع) فرمود: آیا خداوند خود نفس خود را مسمی به این اسم ننموه است. امام (ع) فرمود: پس تو را نمیرسد که او را مسمی به اسمی کنی که خودش از برای خود ننهاده است.
سلیمان گفت: خودش خود را متصف کرده به این که مرید است.
امام (ع) فرمود: متصف کردن خود به مرید نه اخبار به این است که اراده است و نه اخبار به این است که اراده اسمی از اسماء است.
سلیمان گفت: اخبار به این است که اسمی از اسماء اوست. زیرا که اراده عین علم اوست.
امام (ع) فرمود: هر گاه علم به چیزی دارد باید آن را اراده کند؟
سلیمان گفت: آری.
حضرت (ع) فرمود: پس هر گاه چیزی را اراده نکند باید به آن علم نداشته باشد.
سلیمان گفت: آری.
امام (ع) فرمود: از کجا میگویی و چه دلیل داری به این که ارادهی او، علم اوست و حال آن که علم دارد به چیزی که هرگز آن را اراده نکرده است. چه خود فرموده: (و لئن شئنا لنذهبن بالذی أوحینا الیک) [22] (اگر بخواهیم آن چه را بر تو وحی نمودهایم، خواهیم برد).
پس حق تعالی علم دارد که چگونه وحی را از سینهها و مصحفها ببرد و محو کند و حال آن که هرگز این کار را نخواهد کرد.
سلیمان عرض کرد: این از جهت آن است که حق تعالی از امر فارغ شده است و آن چه باید تقدیر نماید، تقدیر نموده و دیگر تغییر و تبدیل ندهد. پس در امر خود چیزی زیاد نکند.
امام (ع) فرمود: این گفتار یهود است اگر چنین است چرا فرمود (ادعونی استجب لکم) [23] (مرا بخوانید تا خواستههای شما را اجابت کنم).
سلیمان عرض کرد: مقصود خداوند این است که او بر این کار توانا است.
حضرت (ع) فرمود: آیا وعدهای میدهد که به آن وفا نخواهد کرد؟ پس اگر از امر فارغ شده است چگونه میفرماید: (یزید فی الخلق ما یشاء) [24] (هر آن چه بخواهد در خلقت اضافه مینماید) و نیز فرموده است: (یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب) [25] .
(خداوند هر آن چه را بخواهد محو میکند و هر آن چه را بخواهد ثابت مینماید، و ام الکتاب در نزد اوست). حال از کارها فارغ شده است؟! سلیمان جوابی نداشت.
حضرت (ع) فرمود: آیا خداوند میداند که انسانی موجود خواهد شد و حال آن که اراده نکرده است که ابدا انسانی خلق کند؟ و آیا خداوند میداند که انسانی امروز میمیرد و حال آن که اراده نکرده است که امروز بمیرد؟ سلیمان گفت: بلی.
حضرت (ع) فرمود: پس آیا آن چه را اراده کرده، میداند که موجود خواهد شد؟ یا آن چه را که اراده نکرده؟
سلیمان گفت: میداند که هر دو موجود خواهند شد.
امام (ع) فرمود: در این صورت او میداند که یک انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، و هم ایستاده و هم نشسته، هم نابینا است هم بینا و این محال است.
انسانی که خدا علم به حیات و موت او دارد، اراده به حیات و موت او دارد و اراده هم از مراد تخلف نکند، پس مراد حیات و موت او است و چیزی هم که مراد است، لابد به فعلیت رسیده است و الا مراد معنی ندارد. پس فعلا انسان در یک آن هم مرده است هم زنده و این جمع نقیضین است و عقل حکم به بطلان آن میکند. سلیمان عرض کرد: خداوند به یکی از این دو چیز مذکور علم دارد و به دیگری علم ندارد.
امام (ع) فرمود: به کدامیک علم دارد.
سلیمان عرض کرد: به آن چیزی که اراده کرده است وجود آن را علم دارد.
امام (ع) و مأمون و اصحاب از سخن سلیمان خندیدند و حضرت فرمود: اشتباه کردی چیزی را که به آن اقرار کردی واگذشتی و قول خود را انکار نمودی زیرا میگفتی خدا میداند که انسانی در فلان روز میمیرد، در حالی که خدا اراده نکرده او بمیرد و خدا میداند که در فلان روز موجودی به وجود میآید در حالی که اراده نکرده که او به وجود بیاید؟
سلیمان گفت: اراده نه علم است و نه غیر علم. حضرت (ع) فرمود: چون میگویی اراده علم نیست، پس غیر علم است و چون میگویی غیر علم است، پس علم است و این متناقض است.
امام (ع) فرمود: ای سلیمان آیا خدا میداند که او تنهاست و چیزی با او نیست؟
سلیمان عرض کرد: آری.
امام (ع) فرمود: آیا این علم موجب اثبات اشیاء است؟
سلیمان گفت: خدا نمیداند تنهاست و چیزی با او نیست؟!
امام (ع) فرمود: آیا تو میدانی که خدا یکی است و چیزی با او نیست. ای سلیمان بنابراین تو از خدا داناتری؟
سلیمان گفت: این مسألهی مشکلی است و تناقض است.
امام (ع) فرمود: پیش تو محال است که او یکی باشد و چیزی با او نباشد و او سمیع، بصیر، حکیم علیم و قادر باشد؟
سلیمان گفت: آری محال است که چنین باشد!
امام (ع) فرمود: پس چگونه خداوند خبر داده که او یکی است و سمیع، علیم، خبیر و بصیر است، ولی در عین حال خودش نمیداند که چنین است و این نقض اخبار خداست و خداوند برتر از این سخنان است.
سپس امام (ع) فرمود: اگر خداوند علم ندارد، پس چگونه اراده میکند ایجاد چیزی که نه میداند چیست؟ و نه میداند چگونه باید بیافریند. اگر سازندهی چیزی قبل از ساختن آن نداند که چگونه باید آن را بسازد متحیر خواهد بود و خداوند از این سخنان برتر است.
سلیمان گفت: اراده همان قدرت است؟!
امام (ع) فرمود: اراده همان قدرت نیست زیرا خداوند به چیزی که ابدا اراده نکرده نیز قادر است و باید چنین باشد زیرا خودش فرمود: (و لئن شیئا لنذهبن بالذی اوحینا الیک) [26] (اگر ما بخواهیم میتوانیم آن چه را که به تو وحی کردیم از بین ببریم).
اگر اراده همان قدرت باشد پس همین که قادر بر این کار بود باید این از بین میرفت قبل از این که اراده کند.
این گفت و گو به همین گونه ادامه یافت تا این که سلیمان خاموش شد و مأمون به او گفت: ای سلیمان این داناترین هاشمی است. سپس حاضران در مجلس پراکنده شدند. [27] .
مأمون هر متکلمی از هر ملت و مذهبی را که مییافت در مقام گفت و گو با حضرت امام رضا (ع) مواجه میکرد تا شاید کسی بتواند امام (ع) را از جواب باز دارد. اما امام (ع) به جهت بلندی مرتبت در علم و سخنوری هیچ کس را یارای مقاومت در برابر او نبود و همگی به فضل او اقرار میکردند و حجت و برهان او را قبول مینمودند.
پی نوشته :
[1] لسان العرب، الصحاح، مادهی بداء؛ التعریفات، ص 44.
[2] قرآن مجید، سوره زمر، آیات 47 و 48.
[3] همان، سوره صافات، آیات 105 - 102.
[4] مثلا نک: سوره نور، آیه 31؛ سوره نحل، آیه 41، سوره هود، آیه 114؛ سوره نوح، آیات 13 - 10؛ سوره انفال، آیه 34.
[5] مثلا نک: اصول کافی، ج 1، ص 148؛ شرح الاصول الکافی، ص 379.
[6] قرآن مجید، سوره مریم، آیه 67.
[7] سوره روم، آیه 27.
[8] سوره بقره، آیه 117.
[9] سوره فاطر، آیه 1.
[10] سوره سجده، آیه 7.
[11] سوره توبه، آیه 106.
[12] سوره فاطر، آیه 11.
[13] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 122.
[14] قرآن مجید، سوره ذاریات، آیه 54.
[15] همان، آیه 55.
[16] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 123.
[17] قرآن مجید، سوره مائده، آیه 64.
[18] سوره قدر، آیه 1.
[19] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 123 و 124.
[20] ضرار بن عمرو در قرن دوم هجری میزیسته و فرقه ضراریه منسوب به اوست.
[21] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 127.
[22] قرآن مجید، سوره اسراء، آیه 86.
[23] سوره مؤمن، آیه 60.
[24] سوره فاطر، آیه 1.
[25] سوره رعد، آیه 39.
[26] قرآن مجید، سوره اسراء، آیه 86.
[27] عیون اخبار الرضا، ج 1، صص 133 - 129.